آشنایی با جوانمرد قصاب عارف قرن چهارم

در ادامه سفر هیئت مدیره انجمن به آمل در تیرماه سال جاری و بازدید مقبره عارف قصاب

شیخ ابوالعباس قصاب آملی[1]

دکترعبدالله رجایی

ابوالعباس، احمدبن محمدبن عطاربن عبدالکریم مشتهر به شیخ ابوالعباس قصاب آملی از بزرگان عرفا و صوفیان قرن چهارم هجری بود. شماری از بزرگان وی را در درجه اولیاء الهی و صاحب علم لدنی دانند[2]. عطار نیشابوری از او با القابی چون قطب اصحاب، شیخ عالم، نقیب مشایخ، پیر و سلطان عهد یاد می­کند[3]. و عبدالرحمن جامی او را صاحب کرامات عظیم دانسته و گوید وی قبه و عزت زمان خویش بود و تا زنده بود همه را رجعت به وی بود[4].

آغاز زندگی این عارف پرآوازه اهل آمل در هاله ­ای از ابهام است و گویند وی از طایفه «جوان» آمل بوده و جامی وی را مردی امی[5] و درس ناخوانده معرفی می­کند و به گزارش عطار وی از صنف قصابان آمل بود[6]. ابوالعباس خود در این باب گوید: «پدرش قصاب بود و او از پدر قصابی آموخته.[7]» و چنانکه عطار نیشابور به نقل از قصاب آورده «و در ابتدا هر روز گوسفندی بکشتمی و تا شب بر سر نهاده می­گردانیدمی در جمله شهر تا تسوی سود کردمی یا نه؟[8]» اما ناگهان تغییرروحی عظیمی در او ایجاد می­شود به نقل خود قصاب «چیزی به وی نمودند. او را بربودند.» [9]

بنابراین او این تحول و ورودش به طریقت را به خواست و توفیق و عنایت خدا می­داند. در پی این تحول روحی بود که ابو العباس قصاب سفر خویش را آغاز نمود و با درک محضر بزرگان تصوف و عرفان و طی مراحل سیر و سلوک چنان شد که در ریاضت و کرامت و فراست و معرفت شأنی عظیم یافت. او برای درک مجلس شیخ شبلی به بغداد رفت و برای تصفیه دل از ناپاکی­ها و تزکیه نفس عازم مکه شد و در مدینه با پیامبر تجدید عهد کرد سپس برای دیدار مراقد انبیاء و اولیای الهی عزیمت بیت­المقدس کرد. در آنجا بود که به گفته این عارف؛ «حضرت خضر» (ع) را بدو نمودند. در دل خضر افکندند تا وی را قبول کرد و صحبت افتاد و این باز آورد. [10]»

پس از این توفیق ربانی به بغداد بازگشت و از دست شیخ محمدبن عبدالله طبری (آملی) عارف وارسته و مستجاب­الدعوه خرقه پوشید[11]. پس از کسب خرقه که نشانه رضایت مرادش از توفیق سیر مراحل سلوک وی بود و به دست آوردن «بشارت» و «فتوح» و به اجازت یا چنان که مرسوم بود به امر مرادش[12] به شهر مسقط­الرس­اش- آمل- بازآمد و خانقاهی را برقرار کرد و به وعظ و ارشاد و تعلیم نفوس مستعد پرداخت. اگرچه ابوالعباس قصاب آملی از اقطاب و شیوخ والامقام بود ولی بخش بزرگی از زندگانی او همچنان ناشناخته مانده است. برای مثال از تاریخ ولادت و وفات او آگاهی وجود ندارد و این ابهام در باب مسایل مهم دیگری از حیات او نیز وجود دارد. از شواهد موجود برمی­آید که او در نیمه دوم قرن چهارم هجری می­زیسته و  معاصر با حکمران مشهور بویهی عضدالدوله دیلمی (372-338 ق) بوده است[13].

در باب مذهب وی به مانند بسیاری از صوفیان نمی­توان حکم قطعی داد اگرچه در برخی مآخذ جدید از حنبلی بودن وی گفته­اند[14] نمی­توان مآخذ معتبری برای آن یافت و درست­تر آن است که گوییم مذهبشان فراتر از مذاهب رایج است. سهروردی قصاب را در کنار حلاج و بایزید بسطامی یکی از ادامه دهندگان حکمت خسروانی و عرفان ایران باستان می­شمارد.

تمام مآخذ تاریخ تصوف وی را جزو اصحاب کرامات شمرده­اند و در باب کرامت عظیم او اتفاق نظر دارند و این امر چنان انعکاس فراگیری داشت که سبب شده شماری از عرفای مشهور آن عصر چون ابوالحسن خرقانی برای درک و بهره گیری به خانقاهش روی آورند. و از جمله کرامات ابوالعباس به داستان صحت یافتن پای شکسته شتر پسری بی­پناه بر اثر دعای وی استناد می­کنند[15] اما شگفت آن است  که بنابر گزارشی که عطار نیشابوری آورده این عارف مجذوب و خاکسار در نهایت فروتنی کراماتی از این دست را نفی کرده و گفته چه کرامتی بالاتر از این است که قصاب زاده­ای فقیر کارش بدانجا برسد که مردمان عالم از شرق و غرب به قصد زیارت او می­شتابند[16]. و این را بالاتر از هر ادعای کرامتی داند. در تعالیم او نیز چنان که عطار آورده بر توجه به حقایق هستی و شیوه درست و ادب در اعتقاد و اظهار بندگی نسبت به خدای تعالی و حفظ احترام بزرگان دین و اولیا و دراویش و رعایت حقوق انسا­ن­های دیگر به خصوص پدر و مادر تأکید می­شود[17]. نقل است که یکی به نزدیک او آمد و گفت: یا شیخ می­خواهم که به حج روم. گفت: مادر و پدر داری. گفت: دارم. گفت: برو رضای ایشان نگاهدار. برفت و بار دیگر آمد و گفت: اندیشه حج سخت شد. گفت: دوست پدر، قدم در این راه به صدق ننهاده اگر به صدق نهاده بودیش نامه از کوفه باز رسیدی[18].

گستره معارف و شهرت فتوت و مروت او که به نقل عطار نیشابوری وی پادشاهی در این امور بود و در «دیدن آفات عیوب نفس اعجوبه بود» و مقام والای قصاب آملی در «ریاضت و کرامت و فراست عظیم­اش[19]» تا آنجا بود که به قطب اصحاب و شیخ مشایخ زمان خود نامبردار شد و همین سبب شد تا خانقاه او مزار اهل دل گردد و آمل قبله آمال جویندگان حقیقت شود و مریدان صاحب کرامت در این خانقاه گرد آیند. از جمله مریدان شیخ می­توان از ابوسعید ابوالخیر مهنه­ای نام برد که مدت یک سال در خانقاه آمل خدمت کردی و از قصاب خرقه تبرک دریافت کرد[20]. از دیگر چهره­های نامدار عرفان که شاگردی قصاب آملی کرده بایست از ابوالحسن خرقانی نام برد که از نامداران عرفان در قرن چهارم و پنجم هجری است. و او نیز مانند ابوسعید مهنه از شیخ ابوالعباس قصاب در خانقاه آمل خرقه ارشاد و طریقت دریافت کرده است[21].

از مریدان دیگر یکی همنام اوست به نام شیخ محمد قصاب آملی که به نقل شیخ­الاسلام احمد جام، از عرفای نامدار و صاحب­نظر و مورد مراجعه اهالی بود و چنان که صاحب «هفته اقلیم» آورده؛ شیخ ابوالعباس او را از مجلس بازداشتی چه سخن وی عالی گردیده بود و فهم کس بدان سخن نمی­رسید[22]. محتملا پس از این واقعه بوده است که گویند ابوالعباس وی را از سوی خود برای ارشاد خلایق به دامغان فرستاد و در آنجا روزگار گذراند و به شیخ محمد دامغانی مشهور شد و همو بود که نقش مهمی در ورود خواجه عبداله انصاری به مجلس عارف مشهور ابوالحسن خرقانی داشت.

شیخ ابوالعباس تا پایان حیات طیبه­اش به تطهیر و تزکیه نفوس و تربیت شاگردان ادامه داد و شمار آنان قطعاً می­بایست زیاد بوده باشد. متاسفانه از این افراد جز عده ای اندک شمار نامی نمانده است ولی شهرت مکتب قصاب آملی و دایره نفوذ تعالیم و سخنان نغزش که هم از مرزهای آمل گذشت و هم مرز زمان را درنوردید و تأثیراتش همچنان باقی است ، خود حکایت از گستردگی مکتب تعلیمی او و فراوانی ارادتمندانش دارد.

یکی دیگر از مبهمات پیرامون قصاب آملی جای قرار گاه خانقاه او و شیوه و آداب مربوط به آن است . در باب محل خانقاه او که در کجای آمل قرار داشته اتفاق­نظر وجود ندارد و برخی برآنند که محتملاً محل آن در سوته­کلای آمل و جایی است که اکنون به امام­زاده عباس معروف است. و ملجا و ملاذ مردم متدین آمل و ارادتمندان صاحب این مقام است و شماری از پژوهندگان متأخر و معاصر مزار این عارف بزرگ مرتبه را در این مکان صاحب تعظیم دانند[23]و تعظیم مریدان و علاقمندان به مقام آن ولی مکرم الهی را در عنایت فراوانی که به آستانه مقدس امام­زاده عباس در سوته­کلای آمل برقرار بوده است می­توان مشاهده کرد.

چنانکه از سوی دیگر وی را به ائمه اطهار نسبت داده و رابطه و پیوند ارشادی و طریقتی او را با اهل بیت در قالب رابطه نسبی تغییر داده­اند و این امر از شدت سرسپاری و ارادت دوست­داران آن قطب و سلطان عهد حکایت­ها دارد.

به هر حال، این امر خود سبب افسانه­سازی­ها نیز شده چنان که یک شخصیت نیمه افسانه­ای نیمه تاریخی به نام جوانمرد قصاب در فرهنگ بومی و ایرانی جا پیدا کرده و آرامگاه­هایی به نام وی برپا شده که محتمل است کاربرد خانقاه هم داشته است.

معروف­ترین آن­ها به نام مقبره جوانمرد قصاب در نزدیکی شهر ری قرار دارد. محله پیرامون این بقعه نیز محله جوانمرد قصاب نام دارد[24]. ابیات لوحه داخل بقعه نشان می­دهد که صاحب آن همان پیر افسانه­ای صنف قصابان است و او قطعا نمی تواند با ابوالعباس قصاب یکی دانسته شود. مؤید این امر آن است که در رساله­ای که در بیان کار سلاخان و قصابان است درباره این شخصیت افسانه ای گفته شده که وی معاصر شاه مردان علی­بن­ابیطالب (ع) بوده و بر دست او توبه کرده و دست ارادت به آن حضرت داده است[25].

با وجود همه این قراین ، برخی عقیده دارند این مکان ، مقبره ابوالعباس قصاب آملی است[26] و وصف آن به جوانمرد قصاب از آن روست که ابوالعباس از طایفه «جوان» شهر آمل بوده و ظاهراً به همین مناسبت است که وی به ابوالعباس قصاب جوانمرد یا جوان آملی معروف شده است. قصه جوانمرد قصاب برای مردم این محل معروف می­باشد و مقبره او زیارتگاه است[27].

وجود آرامگاه­های دیگر به نام جوانمرد قصاب، از جمله در «سرخس» خراسان چنان که عبدالرزاق سمرقندی یاد کرده[28] و یا بنابر تحقیقات محمدتقی مصطفوی در برخی روستاهای تهران[29]، این احتمال را مطرح می­کند که همه آن­ها بر اساس ارادت مردم به اولیای الهی و در قالب اسطوره­های دینی و مذهبی است و این مقبره­های نمادین جهت بزرگ داشتن شخصیت افسانه­ای جوانمرد قصاب می­باشد. افزون بر ذکر داستان این نماد جوانمردی در رساله صنف قصابان[30]، در برخی کتاب­های مقتل از جمله­ی ((طریق­البُکاء )) از محمدحسین گریان شهرابی از یکی از قصابان هواخواه علی (ع) نام برده[31] که محتملاً همان جوانمرد قصاب باشد و جالب­تر آن است که بنابر تحقیقات محلی، قصابان افغانستان شب­های جمعه به نام جوانمرد قصاب نذری می­دهند و در حین مراسم ، یکی از پیران خانواده قصه جوانمرد قصاب را نقل می­­کند[32].

از مجموعه داستان­هایی که در باب آرامگاه­های جوانمرد قصاب نقل کرده­اند و جنبه نمادین بودن آنها، به روشنی دلالت بر آن دارد که آرامگاه­های مرتبط با نام این شخصیت اسطوره­ای کمتر از واقعیت خارجی خبر می­دهند و محتمل است که مکانی بوده برای گردهمایی­های جوانمردان و فتیان محلات.

مولف یادگار فرهنگ آمل هنگام ذکر و انتساب مقبره جوانمرد قصاب احتمال این پیوند را ضعیف شمرده و با توجه به تاکیدی که بر انزوا و عزلت­گزینی ابوالعباس در یکی از دهات آمل می­کند و تصریح بر درگذشت وی در همان ده دارد[33]. احتمال دفن ابوالعباس را در ری نفی کرده و فرض اصلی را همان نظریه محتمل­تر وی می­توان دانست که بر انتساب امام­زاده عباس معروف به ابوالعباس قصاب آملی دلالت دارد[34]. و به ظن قریب به یقین آنجا هم خانقاه وی بوده و هم آرامگاهش و این ظن به خصوص با تحقیقات نگارنده اندیشمند «بزرگان و اندیشمندان آمل» که از دیدگاه «صاحب­نظران» در این باب استفاده کرده تایید می­شود. ایشان تاکید دارند که مزار ابوالعباس قصاب آملی در سوته­کلای آمل می­باشد. و بر این امر تصریح دارند که مرقد وی همان امام­زاده عباس معروف می­باشد[35].

برخی از تعالیم و سخنان ابوالعباس قصاب آملی[36]

شیخ ابوسعید را گفته که اگر تو را پرسند که خدای تعالی شناسی؟ مگو که شناسم که آن شرک است و مگو که نشناسم که آن کفر است ولیکن چنین گوی که «عرفنا الله ذاته بفضله».

و گفت: مصطفی نمرده است ، نصیب چشم تو از مصطفی مرده است.

و گفته: من با اهل سعادت به رسول صحبت کنم و با اهل شقاوت به خدا.

و گفته: پیران آینه تواند، چنان بینی ایشان را که تویی.

و گفت: فرق میان من و شما یک چیز بیش نیست و آن است که شما فراما گویید و ما فرا او گوییم شما از ما شنوید و ما ازو شنویم و شما ما را ببینید و ما او را ببینیم والا ما نیز چون شما مردمیم.

و گفت: طاعت و معصیت من در دو چیز بسته­اند، چون بخورم مایه همه معصیت در خود بیابم و چون دست باز کنم اصل همه طاعت از خود بیابم.

و گفت: همه اسیر وقتند و وقت اوست و همه اسیر خاطراند و خاطر اوست.

و گفت :  من و تو بود ، اشارت باشد و عبارت و چون من و تو برخاست نه اشارت ماند نه عبارت.

 

 

 



1- در نگارش این مقاله از کتاب «بزرگان و اندیشمندان آمل» به خامه اندیشمند گرامی جناب دکتر غفاری بهره زیادی گرفتم و بدین وسیله سپاس خویش را تقدیم ایشان می­کنم.

2- به نقل از ابوعبداله خیاطی امام طبرستان، غفاری، محمود، بزرگان و اندیشمندان آمل، 63

3- عطار نیشابوری، تذکره­الاولیاء، ج2، ص 155، 275

4- جامی، عبدالرحمن، نفحات­الانس، 286

5- همو، 203

6- عطارنیشابوری، همان، 158

7- به نقل از جامی، همان، 206

1- عطار نیشابوری، همانجا

2- جامی، همان، 206

3- همانجا

4- نایب­ الصدر شیرازی، طرایق الحقایق، ج2، ص 509؛ به گزارش منابع موثق سلسله مشایخ ابوالعباس قصاب آملی بدین ترتیب است. محمد بن عبدالله طبری ، ابومحمد جریری ، معروف کرخی ، داود طائی ، حبیب عجمی ، حسن بصری ، امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع) ، حضرت رسالت پناهی محمد مصطفی (ص) ، ( محمد بن منور ، اسرار التوحید ،ج1 ، ص 29)

1- برای نمونه نگاه کنید به امر ابوالعباس به مریدش ابوسعید ابوالخیر در باب عزیمت به میهنه و ترک خانقاه ابوالعباس در آمل پس از آن که بشارت به ابوسعید آمد و خرقه را از مرادش دریافت کرد. تذکره­الاولیا، ج2، ص 275

2. www.wikipedia.  (ابوالعباس قصاب آملی)

3- www.amol.blogfa.com  (مشاهیر آمل)

1- جامی، نفحات­الانس، ص 206

2- عطار نیشابوری، تذکره­الاولیا، ص 157

3- نک به تعالیم ابوالعباس در ص8؛ نیز نک عطار نیشابوری، تذکره­الاولیا، ص 157-15

1- همو، ص 157

2- عطار نیشابوری، تذکره­الاولیا، ج2، ص 155

3- عطار نیشابوری، تذکره­الاولیا، ج2، ص 275؛ اسرارالتوحید، ص45؛ حالات و سخنان ابوسعیدابوالخیر، ص 43

4- غفاری، محمود، بزرگان و اندیشمندان آمل ، 66

1- امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج3، ص 1279

1- نک، علامه، صمسام­الدین ، یادگار فرهنگ آمل، ص 132. وی از انزوای ابوالعباس در یکی از دهات آمل و درگذشتش در همانجا خبر می­دهد، که با توجه به حضور امام­زاده عباس در روستای سوته­کلای آمل، می­بایست همین محل باشد. نیز نک. غفاری، همان،ص 66

2- مصطفوی،  محمدتقی ، آثار تاریخی طهران، تنظیم و تصحیح میرهاشم محدث، تهران1361، ج1، ص167

1- در بیان کار سلاخان و قصابان، در چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، نشر چشمه، 1381

2. www.wikipedia.  (ابوالعباس قصاب آملی)  

3- مصطفوی محمدتقی ، آثار تاریخی طهران، تنظیم و تصحیح میرهاشم محدث، تهران1361، ج1، ص169-168

4- قزوینی  محمد ، یادداشت­های قزوینی، چاپ ایرج افشار، تهران، 1363، جلد3، صفحه 379-377

5- همانجا.

1- در بیان کار سلاخان و قصابان، در چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، نشر چشمه، 1381

2- گریان شهرابی محمدحسین بن عبداله ، طریق­البکاء، تهران  ، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتاب ایرانی، بی­نا، 72-67 ، 78-75

3- رحمانی روشن ، افسانه­های دری، تهران 1377، ص 603

4-  علامه، صمسام­الدین ، یادگار فرهنگ آمل، ص 132.

1- همانجا

2- غفاری، محمود، بزرگان و اندیشمندان آمل، ص 66

3- این سخنان منقول است از عطار نیشابوری ، تذکره الاولیاء ، ج 2 ، ص 157-155

اندکی صبر نمایید...