نسبت‌ تجربه‌ عرفانی‌ با فلسفه‌ (روایت‌ استیس‌)

نسبت‌ تجربه‌ عرفانی‌ با فلسفه‌ (روایت‌ استیس‌)

صورت‌ مسئله‌
پژوهش‌ ما به‌ نحو مجمل‌ در اینجا این‌ است‌ که‌ آنچه‌ «حال‌ یا تجربه‌ی‌ عرفانی‌» نامیده‌ می‌شود چه‌ رابطه‌ای‌ -اگر اصولاً داشته‌ باشد- با مسائل‌ مهم‌ فلسفه‌ دارد؟ این‌ پژوهش‌ را با تکیه‌ به‌ واقعیتی‌ روانی‌ که‌ انکارش‌ فقط‌ می‌تواند ناشی‌ از جهل‌ باشد، آغاز می‌کنیم‌. بعضی‌ انسانها گهگاه‌ احوال‌ غریبی‌ داشته‌اند که‌ به‌ عنوان‌ «عرفانی‌» مشخص‌ و معروف‌ است‌. وصف‌ این‌ احوال‌ در متون‌ و آثار عرفانی‌ پیشرفته‌ترین‌ اقوام‌ در اعصار مختلف‌، مدون‌ یا مطرح‌ است‌. ولی‌ از آنجا که‌ اصطلاح‌ «عرفانی‌» (1) به‌ کلی‌ مبهم‌ است‌، ابتدا باید در این‌ حوزه‌ دست‌ به‌ بررسی‌ تجربی‌ بزنیم‌ تا معلوم‌ شود چه‌ سنخ‌ و چه‌ نوع‌ تجربه‌ای‌ عرفانی‌ نامیده‌ می‌شود، ویژگیهای‌ اصلی‌ آن‌ را تعیین‌ و طبقه‌بندی‌ کنیم‌ و حد و رسم‌ هر طبقه‌ای‌ را مشخص‌ کرده‌، سنخهای‌ نامربوط‌ را کنار بگذاریم‌. سپس‌ ببینیم‌ که‌ آیا این‌ تجربه‌ها، یا حالات‌ روانی‌ که‌ نقادانه‌ انتخاب‌ و توصیف‌ شده‌اند، روشنگر چنین‌ مسائلی‌ هستند: آیا در جهان‌ حضور روحانی‌ای‌ (2) بزرگتر از بشر هست‌، و اگر هست‌، چگونه‌ با بشر و با جهان‌ به‌ طور کلی‌، ربط‌ دارد؛ آیا می‌توانیم‌ در عرفان‌، (3) توضیحی‌ در باب‌ ماهیت‌ نفس‌، (4) فلسفه‌ی‌ منطق‌، (5) کارکرد زبان‌، حقیقت‌ یا تمنای‌ بی‌مرگی‌، (6) و سرانجام‌ درباره‌ی‌ سرشت‌ و سرچشمه‌های‌ تکالیف‌ اخلاقی‌ و مسائل‌ اخلاق‌ به‌ معنی‌ اعم‌ پیدا کنیم‌؟ 

چند سطر پیش‌تر عبارت‌ «حضور روحانی‌» را به‌ کار بردم‌، که‌ از توین‌بی‌ وام‌ کرده‌ام‌. لطف‌ این‌ عبارت‌ در ابهام‌ آن‌ است‌. اخیراً در سخنرانی‌ یک‌ فیزیکدان‌ نامی‌، یکی‌ از شنوندگان‌ سؤال‌ بی‌ربطی‌ از او کرد: «آیا شما به‌ خدا اعتقاد دارید؟» فیزیکدان‌ جواب‌ داد: «من‌ این‌ کلمه‌ را به‌ کار نمی‌برم‌، چون‌ خیلی‌ مبهم‌ است‌.» به‌ عقیده‌ی‌ من‌ این‌ پاسخ‌ خطاست‌. باید می‌گفت‌: «من‌ کلمه‌ی‌ خدا را به‌ کار نمی‌برم‌، چون‌ خیلی‌ دقیق‌ است‌.» همین‌ است‌ که‌ من‌ از «حضور روحانی‌» سخن‌ می‌گویم‌. شاید این‌ تعبیر هم‌ خیلی‌ دقیق‌ است‌. بهتر است‌ گرفتار ابهام‌ ولی‌ بر حق‌ باشیم‌، تا گرفتار دقت‌ ولی‌ بیراه‌. 

این‌ پژوهش‌ از بعضی‌ جهات‌، متناظر با این‌ پرسش‌ است‌ که‌ تجربه‌ی‌ حسی‌ ما، فی‌المثل‌ احساس‌ ما از رنگ‌، چه‌ ربطی‌ با ماهیت‌ و ساخت‌ و ترکیب‌ جهان‌ دارد؟ به‌ عقیده‌ی‌ من‌ «از بعضی‌ جهات‌ متناظر است‌». اینکه‌ این‌ تمثیل‌ (7) را تا کجا جدی‌ بگیریم‌، خود یکی‌ از مسائل‌ دشوار پژوهش‌ ماست‌. ولی‌ کسانی‌ که‌ فقط‌ پیشگفتار این‌ کتاب‌ را می‌خوانند، حق‌ ندارند چنین‌ تمثیلی‌ را تخطئه‌ کنند -مگر اینکه‌ تهمت‌ تعصب‌ را بر خود هموار سازند.
من‌ به‌ عنوان‌ فیلسوف‌ این‌ کتاب‌ را می‌نویسم‌، نه‌ به‌ عنوان‌ عارف‌. و ادعا نمی‌کنم‌ که‌ در هیچ‌ یک‌ از زمینه‌های‌ فرهنگی‌ عرفانهایی‌ که‌ در این‌ کتاب‌ مطرح‌ است‌، تخصص‌ و تبحر دارم‌. از هر اقلیم‌ فرهنگی‌، معدودی‌ را که‌ بزرگ‌ترین‌ عرفانی‌ آنجا دانسته‌ام‌ برگزیده‌ام‌ و استنباطها و استنتاجهایم‌ را عمدتاً بر پایه‌ی‌ بررسی‌ عمیق‌ این‌ نمونه‌ها نهاده‌ام‌. دیگر آنکه‌ برداشت‌ فلسفی‌ من‌، تجربی‌ و تحلیلی‌ است‌. ولی‌ با وجود تجربه‌گرایی‌، معتقد نیستم‌ که‌ همه‌ی‌ تجربه‌ها بالضروره‌ باید قابل‌ تحویل‌ به‌ تجربه‌ی‌ حسی‌ باشد. و با وجود تحلیل‌گری‌ بر آن‌ نیستم‌ که‌ تحلیل‌ تنها مشغله‌ی‌ فلسفه‌ است‌. من‌ بیشترین‌ ارزش‌ را برای‌ چیزی‌ که‌ یک‌ وقت‌ «فلسفه‌ی‌ نظری‌» (8) خوانده‌ می‌شد قائلم‌، ولی‌ معتقدم‌ که‌ تحلیل‌ از ابزارهای‌ ضروری‌ آن‌ است‌. تحلیل‌ می‌تواند به‌ صورت‌ غایتی‌ برای‌ خود درآید. ولی‌ دلخواه‌ من‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ گامی‌ تمهیدی‌ به‌ سوی‌ کشف‌ حقیقت‌، بگیرم‌.
بیشترین‌ متقدمان‌ من‌ در حوزه‌ی‌ پژوهش‌ عرفان‌، یا خود پرورش‌ فلسفی‌ نداشته‌اند، یا بر وفق‌ روشها و تصورات‌ و تغییرات‌ فلسفی‌ای‌ اندیشیده‌اند، که‌ دیگر به‌ هیچ‌ وجه‌ نمی‌تواند در دنیای‌ آنگلو- ساکسون‌ مقبول‌ باشد. در حدود پنجاه‌ سال‌ پیش‌، در دنیای‌ آنگلو- ساکسون‌، جرگه‌ای‌ از فیلسوفان‌، که‌ ج‌.ا.مور (9) از رهبران‌ آن‌ بود، انقلابی‌ در روشهای‌ فلسفی‌ ایجاد کردند. به‌ اعتقاد من‌ از این‌ انقلاب‌ آنچه‌ را که‌ محتمل‌ است‌ در محک‌ داوری‌ آینده‌ ارزش‌ و اعتباری‌ ماندگار پیدا کند، می‌توان‌ هم‌ اکنون‌ اخذ و اقتباس‌ کرد، بی‌آنکه‌ به‌ هیچ‌ یک‌ از مکتبهای‌ رقیب‌ و یکجانبه‌ تحلیل‌گری‌ که‌ حوزه‌ی‌ تحلیل‌ را میان‌ اصحاب‌ تحصل‌ ] = اثبات‌گرایی‌ [ منطقی‌، (10) صورت‌گرایان‌ کارناپی‌، (11) و فیلسوفان‌ طرفدار «زبان‌ عادی‌» ] = استعمال‌ رایج‌ [ آکسفورد و معتقدان‌ راستین‌ ویتگنشتاین‌ (12) ی‌، منقسم‌ کرده‌ است‌، سرفرود آورد. 

متقدمان‌ ما در حوزه‌ی‌ عرفان‌، کاری‌ نکرده‌اند که‌ در حل‌ معضلاتی‌ که‌ در این‌ کتاب‌ مطرح‌ خواهم‌ کرد، مددی‌ برساند. و ناگزیرم‌ بی‌آنکه‌ از راهنمایی‌ گذشتگان‌ برخوردار باشم‌، طرحی‌ بیفکنم‌ و راهی‌ در پیش‌ بگیرم‌. همین‌ است‌ که‌ بعضی‌ از افکار مطروحه‌ در این‌ کتاب‌ ممکن‌ است‌ به‌ کلی‌ غریب‌ و بی‌سابقه‌ باشد، اگرچه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ نسنجیده‌ و نسخته‌ نیست‌. این‌ حرف‌ را از آن‌ روی‌ نمی‌زنم‌ که‌ لاف‌ اصالت‌ زده‌ باشم‌، بلکه‌ برعکس‌، از این‌ روی‌ که‌ امیدوارم‌ از بعضی‌ نقایص‌ و نارساییها که‌ ممکن‌ است‌ خوانندگان‌ در پاسخ‌یابیهای‌ من‌ بیابند، بدین‌ وسیله‌ عذر بخواهم‌. همچنین‌ از طرح‌ سؤالاتی‌ که‌ در این‌ پژوهش‌ لازم‌ می‌نموده‌، ولی‌ به‌ کلی‌ از نظر متقدمان‌ پنهان‌ مانده‌ بود، ناگزیر بوده‌ام‌. و در تبیین‌ آنها، آنچه‌ مقدور من‌ بوده‌ است‌، فرو نگذاشته‌ام‌. 

تذکار این‌ نکته‌ نیز لازم‌ است‌ که‌ در چنین‌ حوزه‌ی‌ دشوار، نمی‌توانیم‌ انتظار دلیل‌، (13) نقیض‌، (14) ابطال‌ (15) و قطع‌ و یقینهای‌ (16) قاطعی‌ داشته‌ باشیم‌. عرفا اصولاً اهل‌ احتجاج‌ نیستند. و طمأنینه‌ی‌ قلبی‌ و ذهنی‌ خویش‌ را دارند. ولی‌ همین‌ واقعیت‌، مشکل‌ تازه‌ی‌ بغرنجی‌ پیش‌ پای‌ فیلسوف‌ بیچاره‌ می‌گذارد. در هر حال‌، حد اعلای‌ انتظاری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ می‌توان‌ داشت‌، رسیدن‌ به‌ فرضیه‌های‌ مظنون‌ (17) و ظن‌ معقول‌ (18) است‌. و البته‌ فقط‌ کسانی‌ که‌ اهل‌ علم‌، (19) نیستند، به‌ یقین‌ مفروض‌ علم‌ باور دارند. خود اهل‌ علم‌ می‌دانند که‌ پاسخها و راه‌حلهای‌شان‌، انگارشی‌ و مفروض‌ است‌؛ بی‌شک‌ پاسخهای‌ ما نیز بیشتر از اینها مظنون‌ و مفروض‌ است‌. (20)

پانوشتها
1. mystical
2. spiritual presence
3. mysticism
4. self
5. philosophy of logic
6. immortality
7. analogy
8. speculative philosophy
9. جورج‌ ادواردمور (1873-1958) George Edward Moore فیلسوف‌، ریاضیدان‌ و نظریه‌پرداز اخلاقی‌ انگلیسی‌.-م‌.
10. logical positivists
11. Carnapian formalists
12. Wittgenstein
13. proof
14. disproof
15. refutation
16. certainty
17. tentative hypotheses
18. reasonable opinion
19. Scientist
20. استیس‌، عرفان‌ و فلسفه‌ ، ص‌ص‌ 16-7.


 

اندکی صبر نمایید...