ویلیام بلیک (1757-1827) نقاش، حکاک، عارف و شاعر رومانتیک انگلستان در عرصه پهناور ادبیات، فلسفه، الهیات و عرفان مسیحی تأثیر به سزایی داشته است. وی به عنوان انسانی نوع دوست، صلح طلب و آزادی خواه، همه اندیشه هایش را بی پروا در آثارش بیان می کرد و جز رستگاری بشر به چیزی نمی اندیشید. تا ۱۰ سالگی به مدرسه نرفت و بعدها در کلیسای سن پل در رشته هنر تحصیل کرد و به حرفه گراورسازی مشغول شد. بدون داشتن معلم و به تنهایی به مطالعه کتاب مقدس، آثار جان میلتون، متون کلاسیک یونان، متون لاتین، اشعار شکسپیر و بن جانسن پرداخت. از همان اوان کودکی و نوجوانی، در رویاهای خاص خویش می زیست و از بطن این رویاها بعدها اساطیر خود را آفرید. تجربیات رازآلود بعدی او در زندگی، الهام بخش بسیاری از اشعار او در آینده شد. این تجربیات رمزآلود در بسیاری از آثار ادبی و هنری وی، چهره های متفاوت و اغلب متناقضی داردند؛ به طوری که وی گاه بر وحدت تاکید دارد و در زمانی دیگر بر تضاد. گاه در جستجوی زندگی روحانی است و گاه لازمۀ انسان بودن را هبوط او می داند. این عرفان که بسیار با فلسفه شرق قرابت دارد به ویژه در دفتر شعر «وصال بهشت و دوزخ» مشهود است. شهرت وی مرهون همین پیچیدگی های معنایی، تناقض های وجودی و رمز و اشارات اشعار اوست.
در سن بیست و شش سالگی، «قطعه های (طرحهای) شاعرانه» را که نخستین کتاب شعر اوست برای چاپ آماده کرد. او در این اثر نارضایتی خود را از سنت شعری حاکم ابراز می کند و در پی یافتن قالب ها و فنون شعری نو است. در سال 1788 نوع خاصی از چاپ تحت عنوان برجسته کاری یا چاپ مصوّر (چاپ تذهیبی) را به کار بست و بیشتر کتابهایش را به این روش پدید می آورد. این روش سخت و طاقت فرسا مستقیماً با قلم و برس و ماده ای مقاوم در برابر اسید انجام می شد و اشعار و نقاشی های خود را روی لوحی از مس به صورت برعکس می نگاشت و آنگاه لوح را در اسید می نهاد تا قسمتهای دستکاری نشده حل شوند و طرح برجسته باقی بماند. سپس صفحاتی را که از روی این لوح ها چاپ می شدند به صورت دستی با آبرنگ مصوّر می کرد و آنها را به هم وصل می کرد و بدین شکل یک نسخه از کتاب پدید می آمد. این کار بسیار پرزحمت بود و موجب می شد که تیراژ کتاب ها بسیار پایین بیاید. برای مثال از کتاب «نغمه های معصومیت و تجربه» بیست و هشت نسخه، از کتاب «ثِل» شانزده نسخه، از «وصال بهشت و دوزخ» نه نسخه و از «اورشلیم»، پنج نسخه آماده و روانه بازار شد.
اما آنچه در جهان بینی این شاعر عارف بسیار حائز اهمیت است، تلقی وی از عرفان و مسیحیت است. بلیک دو گونه زندگی را در مقابل هم قرار می دهد: زندگی روحانی و جسمانی. وی در سراسر زندگی خود از بعد جسمانی زندگی برحذر بود و هرگاه می دید که این بعد بر کل زندگی وی سایه افکنده بی مهابا از آن بیرون می جست. اندیشه های عرفانی بلیک که در تضاد با کلیسا و دربار بود، از او در محافل رسمی چهره ای منفور ساخته بود، تا جایی که وی را مجنون و دیوانه خطاب می کردند. نوع دوستی، صلح طلبی و آزادی خواهی از جمله مهمترین مفاهیم مورد نظر وی بودند که کل حیات خود را مصروف این سویه نمود. وی معتقد بود که آزادی کامل فکر به خیال پروری کاهلانه مبدل نخواهد شد بلکه به بینش درستی از واقعیت منتهی خواهد شد. در حقیقت می توان ویلیام بلیک را عارفی اجتماعی و دردمند “دیگری” دانست. ردپای این اندیشه ها در اکثر شعرهای بلیک به راحتی و به وضوح قابل مشاهده است. او با بیانی رمانتیک این اندیشه های عرفانی را بازگو می کرد. دور شدن از ملکوت و غلبه مادی گرایی و علم پرستی و توجه به جهان درونی انسان و تخیل را می توان از جمله اندیشه های محوری و دغدغه های فکری این شاعر و هنرمند انگلیسی دانست. از همین رو بلیک از تأثیرات انقلاب صنعتی بر انگلستان نفرت داشت و چشم انتظار برقراری اورشلیمی نو در سرزمین انگلستان بود و به قدرت دنیوی و واقعیت ماه اعتقادی نداشت. او برخلاف عقاید معمول سیاسی، اجتماعی، جنسی و کلیسایی زمان خود مبارزه می کرد و ماتریالیست هایی را که به دئیسم باور داشتند، به شدت خوار می داشت. بلیک معتقد بود که هیچ پرنده ای صرفاً با اتکاء به بال های خویش (بال های مادی) اوج نخواهد گرفت و برای اوج و تعالی به بال های روحانی نیاز دارد. وی که تقریباً همیشه در فقر و تنگدستی به سر می برد هیچ گاه سعی نکرد از حمایت دوستانش برای پیشبرد اهداف زندگی جسمانی و رسیدن به قله های پیشرفت مادی بهره برد.
بلیک برای خودش دنیایی اسطوره ای خلق کرد و سمبل هایش را در آنجا قرار داد و معتقد بود که باید نظامی جدید خلق کرد. او در بیان شکل و ماهیت عرفان خویش به دنبال طراوت و تازگی بود. وی ذات اصلی آثارش را شهود و پیشگویی می یافت و بسان کتاب مقدس به پیشگویی های شاعرانه مشغول بود. وی معتقد بود عهد جدید و عهد عتیق تمام آن چیزی است که باید بداند و آن را سرچشمه بزرگ هنری می پنداشت. پیش فرض بلیک در اسطوره هایش، خدای متعالی نیست بلکه انسان جهانی است که به همان اندازۀ خدا در شکل گیری کیهان و گیتی نقش بازی می کند. در نگاه وی هبوط از عالم اعلی نیست بلکه هبوطی است به دیگران و این هبوط لازمه زندگی آدمی است. از این رو، گناه کبیره از نظر وی غرور و احساس بی نیازی از دیگران است که ما را از دیگران جدا می کند. در عرفان وی ما بدون تضادها، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهیم کرد: تضاد میان نفرت و محبت، عقل و انرژی، جذب و دفع برای هستی بشر ضروری است و انسان با این تضادها معنی پیدا می کند. عرفان وی نوعی عرفان و عشق پیش رونده است و نقش “دیگری” و تخاطب با او در عرفان وی مشهود است. بلیک در پرتو پرداختن به دیگری در جستجوی حقیقت ناب وجودی بود و از این رو پایه هستی شناسانه عرفان خود را بر انسان جهانی قرار می داد. وی در اثر خود تحت عنوان «میلتون»، همه را به وحدت فرامی خواند و در پی آن است که سرکوب های سیاسی، استفاده های ابزاری، و دستکاری های صنعتی را از جامعه پاک کند و بشر را به سمت رستگاری نهایی رهنمون سازد. وی در عصری پرهیاهو که ارابه تاریخ با صدای مهیبی از جریان زندگی بشری عبور میکرد، ما را به خلوت ابعاد زندگی دعوت کرد و جایی میان بیخودی و کشف قرارمان داد:
گوش سپارید به نغمه آوازه خوان،
که حال، گذشته و آینده را می بینید.
و گوش هایش شنیده،
طنین قدم های کلمه مقدس را،
که در میان درختان باستانی ظاهر شده.