ملا صدرا، شهاب الدین سهروردی و ابن عربی
به طور خلاصه روشن شد که فلسفه ملا صدرا مبتنی بر دو اصل است: اول اصل اصالت وجود، و دوم : اصل وحدت وجود. و مىتوانیم اصل شدت و ضعف مراتب وجود را هم بدان بیفزاییم یعنی این که در عین حال که وجود اصل در تقرر است و آثار خارجی اشیا ناشی از وجود است و نه ماهیت آن، آثار مترتب بر وجود، مختلف است و بنابر این وجودات مختلفاند و اختلاف آنها اختلاف ماهیتی نیست و بلکه اختلاف در شدت و ضعف است. مرتبه قوی آثاری دارد مناسب با مرتبه خود و مرتبه ضعیف هم آثاری مناسب با خود دارد. وجود خارجی آثاری دارد، وجود ذهنی و علمی هم با مراتبی که دارد آثارى. این طرز اندیشه را شهاب الدین سهروردی در باب نور دارد. وی گوید: (شرح قطب، 285) اشیاء به تقسیم اولیه منقسم مىشوند به نور و ضوء فی نفسه و آن چه نور وضوء فی نفسه نیست و خود گوید منظور من از نور، نور مجازی نیست و گوید نور هم یا نور عارضی است و یا نور غیر عارضی که نور مجرد و نور محض است .
شهاب الدین از جسم و ماده تعبیر به برزخ کرده است .
روشنی برازخ به نور است و این همان نور عارضی است که برازخ را از جهان تاریک بیرون مىآورد و روشن مىکند. نور پارهای از برزخها زایل نمىشود مانند نور خورشید، حیات موجودات به نور است و این نور است که برزخها را (همان، 288) وجود و حیات مىبخشد .
سهروردی گوید علم و ادراک مربوط به نور است، و موجود ظلمانی نه ذات خود را ادراک مىکند و نه چیزهای دیگر را (همان، 290) هر موجودی که نورانیت آن زیادتر باشد ادراک و علم او کاملتر و زیادتر است. و این نور است که ظاهر لذاته و مظهر و ظاهر کننده غیر خود است (همان، 295) نور لنفسه و فی نفسه همواره مدرک ذات خود و موجودات دیگر است. وی گوید: حیات عبارت از شىء ظاهر لنفسه است و حىّ یعنی درّاک فعال و بنابراین حیات همان نور است، علم همان نور است .
شهاب الدین اختلاف انوار مجرده عقلیه را به کمال و نقص مىداند (همان، 303) .
و همانطور که ملا صدرا اختلافات وجود را به شدت و ضعف و نقص و کمال مىداند، تنها تفاوت در این است که در وجود، از نظر ملا صدرا مابهالتفاوت و مابهالاتحاد یکی است و به وجود است، سهروردی گوید مابهالتفاوت به امور خارج از ذات نور است (همان، 304) .
در نظام آفرینش، نور الانوار اصل است و بقیه انوار طولیه و عرضیه ناشی از نور الانوارند، چنان که در باب وجود، وجود حقیقی اکمل و فوق کمال اصل است و مراتب وجود ناشی از فیض اقدس آن وجود تام و کامل است. (همان، 316 به بعد). در نظام نوریه شهاب الدین سهروردی همه چیز و همه جا نور اصل است و جریان دارد، قدرت، حیات، علم، اراده همه نور است: انوار ذاتی و انوار عرضی و مکتسب، در فلسفه وجودی ملا صدرا همه چیز و همه جا وجود است. علم، اراده، قدرت، قوت، فعلیت، صورت، همه وجود و مراتب وجودند. انوار صادره از نور الانوار هر چه نزدیکتر به نور الانوار باشند از لحاظ نوریت قوىترند. در باب وجود نیز ملا صدرا همین را گوید که وجودات هر چه نزدیکتر به وجودی که علت علتهاست باشد وجود آنها کاملتر و مؤثرتر است مانند عقول، نفوس و صور مادی و ماده و مرکبات و بالأخره در مرتبه نازل وجود هیولاست .
بنابراین یکی از پایههای حکمت متعالیه ملا صدرا حکمت اشراق است و از این رو است که در موارد متعدد بدان استناد جسته است .
منشأ حکمت اشراقى
تاریخ فلسفه به ما مىگوید پایهگذار حکمت اشراقی در یونان زمین افلاطون و فیثاغورس و احیانا رواقیان بودهاند و در حوزه اسکندریه فلوطین یا نو افلاطونیان و در تمدن اسلامی شهاب الدین سهروردی (م 581). شهاب الدین مىگوید: فلسفه بحثی صرفا به درد تربیت فکری خورده (شرح قطب، 5 به بعد) و حکمتی که واقعی است حکمت ذوقی است. و فیلسوف واقعی کسی است که هم در حکمت بحثی و هم ذوقی به کمال باشد .
شهاب الدین گوید: حکمتی که مورد توجه شریعت است و روایات بدان تشویق کرده حکمت نوری است که فرمودهاند «العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء» وی این حکمت را (همان، 12) حکمت معمول در سنت ایران باستان مىداند، وی مآخذ حکمت اشراقی را در یونان به پدر حکیمان (همان، 17)، هرمس مىرساند و بعد از هرمس، افلاطون و چند تن از فلاسفه دیگر یونان که عینا ملا صدرا بدانها استناد کرده است. شهاب الدین بسیاری از فرمانروایان (همان، 20- 22) ایران باستان مانند کیخسرو مبارک را از پایهگذاران حکمت مشرقیه و ملهم به الهامات غیبی مىداند. ملا صدرا (جلد دوم از سفر دوم، 244)، بدون اینکه صریحا نامی از شهاب برده باشد آن چه شهاب الدین در باب فیلسوف واقعی گفته است نقل کرده است و از عنوان حکمت خسروانی و ارباب انواع ایران سخن (ج 2، از سفر اول، 60) به میان آورده است .
وی تقریبا از تمام مؤلفات سهروردی نام برده و آنها را مورد استفاده قرار داده است (ج 1، از سفر 4، 366، 372، و اول از سوم، 63، 189 و دوم از اول 11، 53، 56، 60، 75، 199، 219 و دوم از دوم، 17، 19، و اول از 4، 179) و بیش از پنجاه مورد دیگر .
پایه دیگر کار ملاصدرا استفاده از اندیشههای عارفان به ویژه محیی الدین ابن عربی است. ابن عربی بعد از حلاج و بایزید بسطامی و عارفان بزرگ دیگر قرن چهار و پنجم پایهگذار مکتبی است بر اساس وجود .
عرفان ابن عربی عمدتا در اطراف وجود دور مىزند چنان که ملا صدرا در موارد بسیار عین عبارات ابن عربی را آورده است و ما در این جا لبّ و اساس اندیشههای ابن عربی را مىآوریم تا روشن شود که ملا صدرا در گذرگاههای کلیدی کاملا متأثر از ابن عربی بوده است .
مهمترین کتاب و اثر ابن عربی کتاب فصوص است. هدف اساسی فصوص بحث در وجود و بیان وحدت وجود است و رابطه وجود حق با ممکنات، روش فلسفی او جنبه تصویر خیالی بر اساس رمزیات دارد و نه جنبه دقیق فلسفی نوع مشائیان و حتی اشراقیان .
حرف اساسی ابن عربی این است که وجود یکی است و مرتبه تکثر مرتبه اسما و صفات و افعال است که امور اعتباری و شعاعات فیض وجود حقاند. وجود قدیمی و ازلی و ابدی است، و دریایی نامتناهی است .
قیصری در مقدمهای که به عنوان کلید فهم فصوص آورده است که نظر واقعی محیی الدین است، وجود را از دیدگاه ابن عربی تعریف کرده است. «خلاصه آن که: وجود از آن جهت که وجود است خود وجود است و نه کلی است، نه جزئی، نه عام و نه خاص و نه چیزی دیگر و اطلاق و کلی و جزئی و عام و خاص از مراتب وجود است (مقدمه، 5 به بعد) وجود از لحاظ مفهوم، ظاهرترین اشیاء و از لحاظ کنه مخفىترین است، وجود بذاته محیط به کل اشیاء است و قوام تمام اشیاء به وجود است و به صور گوناگون در مىآید، تمام صفات متقابل و متضاد مستهلک در وجود است. وجود یکی است دارای مراتب شدّت و ضعف، خیر محض و غنىّ بالذات است و ادراک همه چیز به وجود است، ظاهر بالذات و ظاهر کننده غیر است، روشنکننده ارواح و اجسام است، منبع تمام انوار روحانی و جسمانی است، وجودات ذهنی و خارجی هر دو سایهای از وجود حقاند، وجود حق عین اشیاء است در لباس اسما و صفات، ماهیات صور کمالات و مظاهر آیات حقاند، وجود مطلق هویت ساری در همه موجودات است و به شرط ثبوت صور علمیه، رب اعیان ثابته است و به شرط کلیات مرتبه اسم الرحمن، رب عقل اول و لوح قضا و امالکتاب و قلم اعلی است. کمال همه اشیاء به وجود است، جهان خلق و امر که عبارت از اسما و صفات و افعال حقاند بر چند گروهاند. همه موجودات خارجی داخل در مظهریت اسم الباطناند، علم حق به ذات خود و علم او به موجودات عین ذات او است .
عثمان یحیی در مقدمه تجلیات الهیه ابن عربی «1» تحقیق ارزندهای در مسیر فکری ابن عربی کرده و گوید: از دیدگاه ابن عربی تجلیات وجودی بر وجه کلی در حضرات سه گانه به شرح زیر خلاصه مىشود :
در حضرت ذات (تجلیات وجودی ذاتیه) در حضرت صفات (تجلیات وجودی صفاتیه) در حضرت افعال (تجلیات وجودی فعلیّه) .
قسم اول تعینات حق است بنفسه لنفسه من نفسه. به طور مجرد از مظهر و صورتی که عالم احدیّت نامیده است .
و قسم دوم تعینات حق است بنفسه لنفسه، لکن در مظاهر کمالات اسمائیّه. عالم، این مرتبه را عالم وحدت نامیده است. که مظهر حقیقت وجودیّه مطلقه است از طریق فیض اقدس و قسم سوم تعینات حق است بنفسه لنفسه در مظاهر اعیان خارجی و حقایق عینی که عالم این قسم از تجلیات عالم وحدانیت است که در این مرحله حقیقت وجودیه مطلقه با ذات و صفات و افعال از طریق فیض مقدس ظهور مىیابد یعنی حق در صور اعیان خارجه نموده مىشود .
ابن عربی در فصوص الحکم این مظاهر را در عالم تشریع و نه تکوین متمثل در آدم، شیث، نوح و موسی و ... مىداند که سالک باید همه آن مراحل تشریعی را بگذارند .
احدیت، وحدت و وحدانیت عبارتند از عوالم تجلیات وجودی سه گانه که مظاهر خارجی متعدد و از لحاظ آثار وجودی متنوعاند و همه از دیدگاه محیی الدین اسماء الهیه که همان شؤونات وجودند و جهان خلق و امر عبارت از آنها مىباشند خود آن اسما را صوری است الهی که در علم حق وجود دارند به وجود علمی زیرا که او عالم است به ذات خود به علم ذاتی و عالم به اسما و صفات خود باز هم به همان علم بالذات و به ذات و این صور عقلیه از آن جهت که عین ذاتاند و متجلّی به تعیّن خاص و نسبت معیّنهاند اعیان ثابته نامیده مىشوند که فلاسفه کلیات آن صور علمیه را ماهیات و حقایق نامند و جزئیات آنها را هویات نامند .
پس آن چه را که فلاسفه ماهیات گویند وی صور کلیه اسماییه متعین در حضرت علمیه نامد. این صور علمیه به واسطه فیض اقدس و تجلی اول به واسطه حبّ ذاتی از ذات الهیه فایض مىشود با تمام اعیان و کمالات ویژه .
محیی الدین فیض را دوگونه داند: یکی فیض اقدس و دیگر فیض مقدس که به واسطه فیض مقدس اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها در علم حاصل مىشود و به واسطه فیض اقدس آن اعیان ثابته با لوازمشان در خارج تحقق یابند .
محیی الدین عربی همه عوالم ملکوت، جبروت و ناسوت و عالم مثل را مظاهر و شؤونات وجود مىداند. وی در باب عالم مثالی که عالم روحانی و از جنس جواهر روحانی و شبیه به جواهر جسمانی است در مقدار و شبیه به جواهر عقلی است در نورانی بودن سخن گفته و آن را حد فاصل و برزخ بین ماده و عقل مىداند که گویا متأثر از نو افلاطونیان و یا حکمت اشراق شهاب الدین شده باشد. این نوع وجود مثالی را خیال منفصل هم نامیده است (قیصری، 30) زیرا از لحاظ غیر مادی بودن شبیه به خیال متّصل است. پس همه معانی و ارواح و اجساد را صورتی است مثالی مطابق با کمالات آن که هر یک را نصیبی است از اسم الظاهر. در روایت آمده است که حضرت رسول در سدره المنتهی جبرئیل را در حالی مشاهده کردند که شش صد بال داشت که جبرئیل در آن مرحله مناسب با آن نموده مىشود .
ابن عربی گوید جهان وجود مشتمل است بر عرش، کرسی، سماوات هفت گانه، زمین و آن چه در آن مىباشد. وی معراج را با فرض عالم مثال توجیه مىکند که حضرت رسول (ص) در آن عالم مثالی آدم را در آسمان اول و یحیی و عیسی را در آسمان دوم و یوسف را در آسمان سوم و ادریس را در آسمان چهارم و هارون را در آسمان پنجم و موسی را در آسمان ششم و ابراهیم را در آسمان هفتم ملاقات و مشاهده فرمودند .
وی گوید این صور محسوسه سایه این صور مثالیه است و از این راه است که مؤمن به فراست خود احوال بندگانی را دریابد و ارباب کشف و شهود متصل به آن عالم شوند و هر چه بخواهند از آن عالم مىگیرند .
ابن عربی جهان را صورت حقیقه انسانیت مىداند و حقیقت انسانیت را ظهوراتی است در عالم به طور تفصیل و ظهوراتی است در عالم انسانی به صورت اجمال. وی حقیقت محمدیه را خلافت حقیقی و قطب الاقطاب مىداند که مرحله کمال انسانیت است که حاوی مقام نبوت و رسالت و ولایت است .
ترتیب سیر و سلوک عرفانی ابن عربی بر این اساس است که سالک در مظهریتهای گوناگون سیر کرده خصایل و صفات هر یک از مقامات را احراز مىکند و به عبارت دیگر ابن عربی به مانند اخوان الصفا دین را یکی و شرایع را گوناگون مىداند، شارعین شرایع هر یک در تهذیب اخلاق و رساندن انسانها به کمالات معنوی سهمی را ایفا کردهاند که سهم اعظم ویژه خاتم پیامبران است و بنابراین سالک باید همه مراحلی را که انبیا مأمور به ابلاغ آن بودهاند بگذراند و لذا ملاحظه مىشود که فصوص او بیانگر این مراحل است که از فصّ آدمیت شروع مىشود و به فصّ فردیت فی کلمه محمدیت خاتمه مىیابد، از نظر او همه واضعین شرایع مانند شیث، نوح، ادریس، ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، یوسف، هود، صالح، شعیب، لوط، سلیمان، داوود، یونس، ایوب، یحیی، زکریا، الیاس، لقمان، هارون و موسی هادیان بشر و معالجه کنندگان امراض روحانی بودهاند .
این آثار وجودی از مرتبه و احدیت صادر و به وحدانیّت ظاهر و باز هم به وحدانیّت باز مىگردند .
ابن عربی وجود را از مقوله مطلق لا بشرط مىداند که با هر شرطی جمع مىشود و در وجود او دوئیت و کثرت نیست لکن فیلسوف یا عارفان دیگر وحدت وجودی وجود را واحد و موجود را متکثر مىدانند .
متکلمان در باب خلقت، خلق را فعل الهی خارج از محیط الوهیت مىدانند و کاری به تفکیک مرتبه ذات و صفات و افعال ندارند. ابن عربی خلق را از آثار تجلیات وجودی فعل مىداند و به عبارت دیگر خلق به نزد ابن عربی تجلیات فعلی ذات خداست در مظاهر کون و وجود و تجلیات افعال به مانند تجلیات ذات. هر دو بر محور الوهیت دور مىزنند و هیچ چیزی خارج از دایره الوهیت نمىباشد و هیچ چیزی خارج از دایره مطلق نیست و به دایره معرفت نیز پیوسته است. در نظر او تجلیات مبدأ معارف است، معارف حسّی یا فکری و یا روحی .
وی تجلیات را به منزله صور جاوید یا حقایق ازلیه مىداند که بر آینه دل شعاع مىاندازد و سبب معرفت مىشود و بالجمله بین وجود و معرفت رابطهای محکم است. قلب و عقل در انسان همه چیز است. وجود آن دو با معرفت یکی است .
تجلی از دیدگاه او آن چیزی است که از انوار معرفت برای قلب کشف مىشود. پس معرفت انکشاف حقایق اشیاء است. نور واسطه بین وجود و معرفت است. و تجلیات نور الانوار موجب کشف حقیقت مطلقه مىشود .
و این است خلاصه اندیشه ابن عربی که از لحاظ دستور عملی آن در فتوحات مکیه پیاده شده است و صدر الدین شیرازی در موارد متعدد از اسفار اربعه مورد بررسی و گاه نقد قرار داده است (اسفار، ج 2 از سفر اول 337، 357 و ج 2 از سفر سوم 181، 328، 330، و ج 2 از سفر اول 329، 335، و ج 2 از سفر چهارم، 140) .
سید حیدر آملی و ملا صدرا
به طور قطع یکی از مآخذ کار و الهام بخش ملاصدرا در باب اصالت و وحدت وجود آثار سید حیدر آملی است از جمله کتب مورد استفاده ملاصدرا، جامع الاسرار و منبع الانوار سید حیدر آملی بوده است .
علاوه بر این که پایه اصالت وجود و وحدت آن بعد از ابن عربی در آثار سید حیدر به وضوح دیده مىشود ملاصدرا در سبک تأویل آیات و احادیث از وی پیروی کرده است (جامع الاسرار، 160- 165) .
سید حیدر گوید «فالوجود الحقیقی لا یکون الا الحقّ» (همان، 176) و کل شئ هالک الا وجهه. و اعلم ان ظهور الحق فی صور الوجودات بعینه ظهوره الواحد فی صور الاعداد. (همان، 190) فکذلک الوجود او الحق اذا تقید بقید سمّی به کما سمّی اولا بالعقل ثم بالنفس، ثم بالفلک، ثم بالاجرام، ثم بالطبایع، ثم بالموالید و امثال ذلک. عین مراتب وجود ملاصدرا را بیان مىکند که از مبدأ فیض در لباس مفارقات عقلی و نفسی و اجرام فلکی و طبیعی تجلی مىکند. وی گوید: در واقع نفس، عقل، اجرام و غیره همه شؤونات خداوندند. و همه اینها اسمای حقاند. در باب توحید وجودی (همان، 216) بحث دقیقی دارد .
لکن باید اشاره کنم که سید حیدر در مسأله نور از شهاب الدین سهروردی کاملا متأثر است که گوید نور نامی از نامهای خداوند است و به اعتبار شدّت ظهورش و ظهور اشیاء به وسیله آن خود را نور نامیده است (آیه نور) زیرا وی در مظاهر آسمانها و زمین ظهور کند. (همان، 258) .
و سپس به تفسیر آیه نور به سبک خاص به خود پرداخته است. چنان که ابن سینا و بسیاری از عارفان درصدد تفسیر فلسفی و عرفانی این آیه بر آمدهاند. و گوید: نور السموات و الارض یعنی مظهر آسمانها و زمینى. آیاتی از قرآن مجید که حاوی کلمه نور است بیاورده و تفسیر کرده است درست به مانند ملاصدرا، سید حیدر در تعریف ظل و نور از سهروردی متأثر است بدون این که نام او را برده باشد (همان، 261) .
بررسی کتاب نقد النقود: اصل اول. در بحث از وجود و اطلاق و بداهت آن مىباشد .
خلاصه این مبحث این است که وجود مفهومی، غیر از وجود بحث و محض است که ذات خداوند است (626) بیان او در باب ظهور وجود در مظاهر و مراتب تکثرات عین بیان ملاصدرا است با کمی تفاوت در عبارت و بنابراین ملاصدرا در این باب کاملا متأثر از سید حیدر شده است .
وی در باب جعل گوید: قوابل و حقایق مطلقا به جعل جاعل نمىباشد یعنی حقایق ممکنات و ماهیات معدومه و اعیان ثابته که به نام مظاهر الهی نامیده شدهاند به جعل جاعل نیست و همه آنها بازگشت به حقیقت حق و شؤون ذاتی او مىکنند (همان، 680) و این همان بیان ملاصدرا است در مراتب وجود .
در تعریف نور گوید: ظاهر بالذات و ظاهر کننده غیر است (همان، 690) .
در تعریف هیولی گوید: چیزی است که قابل تمام صور و اشکال و فعل و انفعالات است. (همان، 691) .
در باب ظهور حق در صورتهای موجودات (همان، 701) بحث مفصلی دارد .
سید حیدر گوید وجود منقسم به دو قسم مىشود، وجود فىذاته و وجود من غیره که موجوداتی که وجودشان از غیر باشد وجود آنها عاریتی است. من حیث ذات عدماند و من غیره موجودند، پس موجود حقیقی خداوند است که به نور و وجود نامیده شده است و وجود او وجود حقیقی است. (همان، 264) .
سید حیدر تقریبا برای آیه نور همان تفسیری را کرده است که شهاب الدین سهروردی .
سید حیدر در باب توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نحوه بیان آن به طور قطع پیش کسوت ملا صدرا است و در تمام موارد مسأله وجود حقیقی و وحدت آن را مطرح کرده است و از آن راه مسائل مربوطه را حلّ و فصل کرده است. (همان، 477) .
محمود شبسترى
در منظومات شیخ محمود شبستری مسأله اصالت و سریان وجود تقریبا به همان صورتی که ملا صدرا توضیح دادهاند آمده و در مواردی بیان شبستری روشنتر از بیان ملا صدرا است .
به هر موجی هزاران درّ شهوار برون ریزد ز نقل و نصّ اخبار
هزاران موج خیزد هر دم از وی نگردد قطرهای هرگز کم از وى
وجود علم از آن دریای ژرف است غلاف درّ او از صوت و حرف است
*
تن تو ساحل و هستی چو دریاست بخارش فیض و باران علم اسما است
خرد غوّاص آن بحر عظیم است که او را صد جواهر در گلیم است
وجود آن جزودان کز کل فزون است که موجود است کلّ وین باژگون است
بود موجود را کثرت برونی که از وحدت ندارد جز درونى
وجود کل ز کثرت گشت ظاهر که او در وحدت جزو است ساتر
چو کل از روی ظاهر هست بسیار بود از جزو خود کمتر به مقدار
*
عدم مانند هستی بود یکتا همه کثرت ز نسبت گشت پیدا
ظهور اختلاف و کثرت آن شده پیدا ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی چون بود واحد به وحدانیت حق گشت شاهد
*
وجود اندر کمال خویش ساری است تعیّنها امور اعتباری است
*
شارحان ابن عربی و تأثیر آنها در ملا صدرا
پیروان ابن عربی که عمدتا بر آثار وی شرحهایی هم نوشتهاند عبارتاند از :
صدر الدین قونوی (م 673) که عمدتا افکار و عقاید عرفانی خود را از ابن عربی گرفته است. وی از نخستین عارفانی است که عرفان ابن عربی را شرح کرده و ترویج نمود و احیانا عرفان ابن عربی از طریق وی به فرهنگ و ادب ایران زمین راه یافته باشد. از جمله آثار او است: تأویل سوره الفاتحه، مفتاح الغیب، نصوص، فکوک و غیره .
فخر الدین عراقی یکی از شاگردان صدر الدین قونوی است (م 688) کتاب لمعات عراقی خلاصهای از فصوص الحکم ابن عربی است. دیگر از پیروان ابن عربی سعید الدین فرغانی (م 700) عبد الرزاق کاشانی (م 735) و مهمتر از وی داوود قیصری است (م 751) و دیگر از مروجان افکار ابن عربی سید حیدر آملی است (م 787) صاحب کتابهای نقد النقود فی معرفه الوجود و شرح بر فصوص به نام نصّ النصوص .
و دیگر عزیز الدین نسفی عارف وحدت وجودی و عبد الکریم جیلی (م 811) و شاه نعمت اللَّه ولی کرمانی (834) برای مزید اطلاع از نظام اندیشه این عارفان که همه آنها پیرو اصالت و وحدت وجود بودهاند به آثار آنها مراجعه شود. و در این جا باید به طور اجمال اشاره کنم که ملا صدرا در پارهای از مباحث فلسفی در باب عشق، معاد و سریان وجود و طبیعت ساریه در باب حرکت جوهریه و غیره از فلاسفه دیگر استفاده کرده است و نامی از آنها به این عنوان نبرده است. در این باب مقالهای نوشتهام که در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شماره سه، سال نهم 1341 به چاپ رسیده است .
قرآن مجید و ملا صدرا
یکی از مآخذ مهم کار ملا صدرا قرآن مجید است و مىدانیم و در مآخذ اصطلاحات فهرست کردهام که ملا صدرا سوره و آیات خاصی از قرآن مجید را تفسیر کردهاند، تفسیری مطابق ذوق خاص خود که بسیاری از اصطلاحات خاص ملا صدرا مأخوذ از قرآن مجید است و در مرتبهای، از روایات. علاوه بر تفاسیر خاصی که ملا صدرا دارد در کتب و رسایل فلسفی خود به مناسبتها از آیات قرآن استفاده کرده است از جمله در اسفار اربعه .
در تأویل آیات و روایات
استفاده از آیات و روایات در فلسفه و علوم عقلی از همان ابتدای نقل و ترجمه علوم فلسفی کم و بیش در بین فلاسفه معمول گردید. به ویژه فلاسفهای که بخشی از فلسفه را اختصاص به مباحث مربوط به معاد و حشر و نشر قرار دادهاند و در واقع به بخشی از فلسفه جنبه کلامی دادند و اصولا بسیاری از فلاسفه اسلامی، اهل کلام و جدالهای کلامی هم بودهاند و به هر حال کمتر متن فلسفی یافت مىشود که در آنها از آیات و روایات استفاده نشده باشد و این امر یعنی استفاده از آیات و روایات در قرن چهارم در علوم عقلی شدت پیدا کرد تا آنجا که اخوان الصفا یکی از مآخذ فلسفه و علوم خود را کتب آسمانی قرآن مجید و تورات و انجیل قرار دادند و از آن پس این امر به شدت دنبال گردید، مباحث عرفان اسلامی و همین طور کلام اسلامی ماهیه مربوط به آیات و روایات است و توجیه و تأویل و تفسیر آنها و به هر حال ملا صدرا در بسیاری از موارد به آیات و روایات و احادیث قدسی استناد کرده است و آنها را مورد تأویل و تفسیر قرار داده است. هر چند خود ملا صدرا قبول ندارد که متوسل به تأویل شده است و روایتی نقل کرده است که قرآن را بطنهاست که راسخان در علم از بطون آن آگاهند و بدین ترتیب آن چه از آیات و روایات استفاده کرده است تفسیر مىداند و نه تأویل نهایت تفسیر باطن آیات و روایات .
و به هر حال ملا صدرا در کتاب اسفار اربعه متجاوز از هزار آیه از قرآن مجید و بیش از دویست حدیث را در موارد مختلف به مناسبت مبحث ذکر و تفسیر کرده است که ما تعداد محدودی از آنها را با ذکر مورد مىآوریم تنها به منظور روشن شدن طرز برداشت وی از آیات و روایات. (جلد اول از سفر سوم 263) .
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ .
گوید مفتاح و مفاتیح صورتهای تفصیلی است و غیب مرتبه ذات بحت است که مقدّم بر این تفاصیل است و منظور حقیقی آن است که خداوند در مرتبه احدیت همه اشیاء را مشاهده مىکند. (جلد اول از سفر سوم 394).
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ.
ام الکتاب امام مبین و لوح محفوظ است از محو و منظور کتاب محو و اثبات، نفوس فلکی است و لوح محو و اثبات نفوس منطبعه فلکیه است به قولی و لوح محفوظ علم حق است. که فرمودند «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» (ج 1 از سفر دوم، 345).
در باب تعریف جوهر و این که جواهر عبارت از موجودات قائم به ذاتاند و نیازی به موضوع ندارند آورده است: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً و بالجمله خلقت زمین و آسمان و این که علت وجودی و هم غایت همه موجودات ذات خداوند است «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (همان، 246).
(ج 3 از 1، 503) وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا فَالزَّاجِراتِ زَجْراً، فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً، فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً.
این آیات را در مقام تقسیم علما بر حسب معرفت و کمال آنها ذکر کرده است و این که هر یک از این آیات اشاره به مرتبهای از وجود است که هر گروهی به یک مرتبه از مراتب وجود نایل شدهاند. وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ (همان، 246) که تمام مراتب وجود و کمالات فیوضات در خزاین حق است و گفتهاند که حقایق کلیه موجودات در عالم امر و قضای الهی است. (ج 1 از 4، 126).
(ج 1 از 3، 397) روایت، ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده. در مقام بیان این که همه چیز مظهر حق است.
(ج 1 از 3، 295) فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (296) إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ و إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ. که منظور از کتاب نفوس انسانی است. نفوس طاهره ابرار و نفوس دنسه فجار.
(ج 1 از 3، 302) وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ، که موجودات در طبقات مختلف کلمات حقاند. کلمات تامات عالم عقول مجردهاند و کلمه طیب نفوس طیّبه و اعمال صالحه است. إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (همان، 305) و تمت کلمه ربک- تأویل به اعیان ثابته شده است. و کلمته القاها الی مریم و روح منه (ج 1 از 4) کلمه در این جا تأویل به نفس شده است.
(ج 1 از 3، 14) أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ- قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ (همان، 26) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. این آیات را در مقام بیان برهان صدیقان در اثبات ذات و توحید خداوند آورده است. و مستند برهان مزبور قرار داده است. روایت: ارض الجنه الکرسی و سقفها عرش الرحمن (ج 1 از 3، 304).
السابقون السابقون (ج 1 از 3، 395) در مقام بیان مراتب آفرینش که السابقون السابقون عقول مجردهاند. لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (همان، 395) که ملائکه مقربین که نفوس فلکیهاند به امر خداوند کار خود را بدانسان که مقرر شده است انجام مىدهند.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (ج 1 از 3، 379) خیرات منسوب به حق و شرور منسوب به بندگان است.
حدیث قدسى- کنت سمعه الذی به یسمع و بصره الذی به یبصر و یده الّذی بها یبطش و رجله الذی بها یمشى- (ج 1 از 3، 378) در مقام بیان این که نفس در عین وحدت همه قوتها است.
اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه (ج 1 از 4، 306) که در باب شرف و تقرب آن مىباشد. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (ج 1 از 4، 304) که احسن تقویم نفس ناطقه است یعنی این روح مجرد است که آن را زیبا کرده و به مرتبه احسن تقویم صعود داده است.
و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ (ج 1 از 4، 303- 304) که همان نفس و روح مجرد باشد که خلق دیگر است.
یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ (ج 2 از 3، 183) حکایت از عشق اکبر و عشق به حق دارد که معشوق حقیقی تمام موجودات است.
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ- وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ- (ج 2 از 3، 153) در بیان این که همه موجودات عاشق حقاند و سیر الی اللَّه کنند و او را تسبیح نمایند. إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (ج 2 از 3، 132) در بیان حرکات ارادی و افعال اختیارى.
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (ج 2 از 4، ص 5) نور، 24 که در مقام بیان تجسّم اعمال است.
(ج 2 از 4، 4 و 5) وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ (مائده، 65).
ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ (اعراف، 38).
(ج 2 از 4، 166) فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ (اعراف، 166) در مقام بیان مسخ سیرت و درون انسانها و نفوس خبیثه.
(ج 1 از 4، 321) روایت نبوى. القلوب اربعه. قلب اجردا فیه سراج یزهر فذلک قلب المؤمن و قلب اسود منکوس فذلک قلب الکافر و قلب مربوط علی علاقه فذلک قلب المنافق و قلب مصّفح فیه ایمان و نفاق فمثل الایمان فیه مثل البقله یمدّها الماء الطیّب و مثل النفاق فیه کمثل القرحه یمدّها القیح و الصدید و ... در مقام بیان سیرت و درون انسانهای خوب و بد و مسخ درون منافقان و کفار.
(ج 1 از 4، 312) خلق اللَّه صورهم علی صور بنی آدم و ما نزل ملک من السّماء الّا و معه واحد من الروح- در باب خلقت ارواح و ملائکه.
(ج 2 از 4، 139) لو لا انّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السماء. در مقام بیان این معنی که انسانها قابلیت دارند که حقایق را مستقیما از ملکوت اعلی دریابند. نهایت موانع و حجب نفس اماره آنها را از شهود حقایق مانع مىشود.
(ج 2 از 4، 143) عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى. که منظور جبرئیل است.
(ج 2 از 4، 152) ان فی الجنّه سوقا یباع فیه الصور. که سوق (بازار) عبارت از لطف الهی است که منبع قدرت است.
(ج 2 از 4، 227) یحشر الناس علی صورنیّاتهم، یحشر بعض الناس علی صوره یحسن عندها القرده و الخنازیر- بیان تجسّم اعمال.
(ج 2 از 4، 299) و لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ- در مقام بیان این امر که میزان عبارت از احکام الهی و قرآن است.
(ج 2 از 4، 298) وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً.
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ... در مقام بیان این که میزان حق و باطل احکام الهی است.
(ج 1 از 3، 299) ان للّه سبعین الف حجاب من نور و ظلمه لو کشفها لا حرقت سبحات وجهه کما انتهی الیه بصره. در مقام بیان این معنی است که معلولات مترتبه در نظام خلقت بین بنده و ذات حق حجاباند و هزارها حجاب از نور و ظلمت بین بنده و خداوند وجود دارد و اگر کسی نه از ورای حجاب بخواهد به حق بنگرد مضمحل خواهد شد چنان که حضرت موسی، و مراد از حجابهای نوری عقول مجرّده مترتب در وجودند که در تجرّد و نوریّت مختلفاند.
و همان طور که تذکر دادم بیش از هزار آیه از قرآن مجید و بیش از دویست حدیث در مجموع چهار مجلد اسفار آمده است که مورد تأویل قرار گرفته است که ما صرفا به عنوان نمونه طرز اندیشه ملا صدرا چند آیه و حدیث را یادآور شدیم و باز تذکر مىدهم که ملا صدرا این توجیهات را تفسیر باطنی قرآن مجید مىداند و نه تأویل.
محوریت وجود در فلسفه ملا صدرا
ملا صدرا وجود را در تمام موارد و مباحث فلسفی جریان داده و به عنوان یک محور یا اهرم از آن استفاده کرده است، تقریبا در تمام مباحث که به طور خلاصه به مواردی اشاره مىکنیم.
1- در باب اتحاد عاقل و معقول و علم. گوید: علم عبارت از وجود شىء است بالفعل (ج 3 از 1، 354) و بلکه عبارت از وجود شىء مجرد از ماده است اعم از آن که این وجود، وجود لنفسه باشد یا لشئ آخر. و نیز گوید (ج 1 از 3، 155) همانطور که قوىترین موجودات وجود واجب است قوىترین علمها علم واجب است. و در جایی دیگر گوید (ج 1 از 3، 151) حضور و شهود از لوازم وجود است که شهاب الدین گوید: از لوازم نور است.
و در جایی دیگر گوید: (ج 1 از 3، 150) زیرا علم نوعی از وجود است و علم و وجود یک چیزند و هر چیز که وجودش قوىتر باشد علم شهودی حضوری او قوىتر است. و وجود دو گونه است: وجود ادراکی و وجود غیر ادراکی (همان، 151) و گوید: علم مانند وجود گاه اطلاق بر امر حقیقی شود و گاه بر معنای انتزاعی نسبی مصدری (همان، 150) در جایی دیگر گوید: (ج 3 از 1، 280) علم نه تنها وجود است و بلکه وجود بالفعل است و بلکه وجود بالفعل غیر مشوب به ماده و عدم است و هر اندازه از عدم مبرّی باشد شدت علمیت آن زیادتر است.
در جایی گوید (ج 3 از 1، 382) علم نفس وجود غیر مادی است و مانند وجود ذی مراتب است، تمام مراحل ادراک و احساس و توهم و تخیل مراتبی از وجودند.
2- در باب فاعل و اقسام چهار گانه آن گوید (ج 2 از 1، 235) فاعل حقیقی که مبدأ همه کمالات است وجود واجب است و غایت همه فاعلها و معشوق و مشوق آنها (همان، 236) وجود حق است. همه علل و معلولات (همان، 245) و فاعلها و حرکات و خروج از قوتها و فعلها برای نیل به وجود است و تمام موجودات به عشق غریزی به سوی وجود حرکت مىکنند.
و در جایی گوید (همان، 15) قوت فعلی گاه مبدأ وجود است و گاه مبدأ حرکت است و منظور فلاسفه الهی از فاعل، مبدأ وجود است «و کان وجود الفاعل الاول یقتضی تکمیل الماده بوجودها فی هذا العالم».
3- در باب اراده، قدرت و صفات دیگر (ج 1 از 3، 336) گوید همه اینها نحوی از وجود است و قوت و ضعف آنها تابع قوت و ضعف وجود است. در جای دیگر (همان، 335) گوید علم، اراده و قدرت را در اموری مشاهده مىکنیم که دارای وجود قوىترند و در جای دیگر گوید (همان، 336) اراده خداوند صرف وجود است.
4- در باب قوای حیوانی گوید: (ج 1 از 4، 156، 157) «و المعدنیات ناقص الخلقه تام الوجود». و قوتهای حیوانی بر حسب مراتب وجود مراتب دارند و منشأ همه قوتها و جامع همه آنها نفس است و وجود قوتها وجود تبعی است و همه در فرمان نفساند (ج 2 از 2، 191).
5- در نظام آفرینش (ج 2 از 3، 192- 195 و 220) مسأله مراتب وجود مطرح است که عقول در مرتبه کامل و نفوس در مرتبه بعد از عقول و مرکبات و عناصر در مراتب بعداند، از لحاظ مراتب وجودى.
6- در باب عشق گوید (ج 2 از 3، 179- 180) تفاوت و مراتب محبوبات برحسب مراتب آنها در وجود و درجات آنها در علوم و معارف است.
7- در باب خیر و شرّ (ج 2 از 3، 68- 69) مسأله وجود و مراتب آن مطرح است و خیریّت با وجود مساوق است و وجودات همه خیراتاند.
8- در باب معاد- (ج 2 از 4، 185) از جمله اصول و مقدمات این است که وجود در هر چیزی اصل است در موجودیت و ماهیات تابع آن مىباشد و حقیقت هر شىء نحوه وجود او است و تشخص هر چیزی به وجود و عین وجود او است که یازده اصل ذکر کرده، محور اساسی معاد بر وجود خاص است.
وجود ابدان اخروی، که چون وجود اصل است آن چه معاد است تشخص شخص و وجود او است با بدن اخروی که فرع است.
9- در باب عینیت صفات با ذات (ج 1 از 3، 125 و 138) گوید یک وجود است در مجالی گوناگون.
10- در باب نفس گوید (ج 2 از 4، 232) نفس از لحاظ نفس بودن و نحوه وجودش متقدم بر بدن است که منظورش تقدم بالذات و بالشرف است.
11- در اثبات ذات خداوند و توحید او (ج 1 از 3، 13 و 16) برهان صدیقین بر اساس وجود است از وجود به وجود و بالجمله در باب اثبات ذات و صفات اساس مسأله وجود بسیط است.
12- معیار تقدم و تأخرها در مواردی وجود است (ج 1 از 3، 265) اطلاق تقدم بر اقسام آن به تشکیک است بر حسب وجود و اصولا یکی از موارد اختلاف در وجود به تقدم و تأخر است.
13- در باب تعریف جوهر (ج 1 از 2، 245) وجود آمده است. وجود لا موضوع و لا فی موضوع.
14- در باب ارباب و انواع (ج 2 از 2، 163 و 164) گوید وجود آنها کاملتر از وجود انواع آنها است. هر ربّ النوعی وجودش کاملتر از نوع است.
15- صورتها مساوی با وجودند (ج 2 از 2، 144 و 151) وجود نخست آن صورت است به حسب ذات و در مرتبه بعد آن ماده، تلازم صورت و ماده به وجود است.
16- در باب وحدت و کثرت (ج 2 از 1، 82) وحدت رفیق وجود است که «یدور معه حیث دار»، وحدت و وجود در مصداق یکی مىباشند، وحدت در اکثر احکام همانند وجود است.
17- تشخص هویات به وجود است و بلکه تشخص عین وجود است (ج 2 از 1، 327).
18- قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء مسأله وجود بسیط است (ج 2 از 1، 368).
19- صورت طبیعی، بر صورت جسمیّه تقدم به وجود دارد (ج 2 از 2، 184).
20- در باب حرکت جوهریه (ج 2 از 2، 191 و 194) نحوه وجود اجسام طبیعی تجدّد و انقضا است.
خروج از قوت به فعل نحوهای از وجود است (ج 3 از 1، 20 و 21 و 137 و 140) و بالجمله بحث از نوع وجود هویات متجدده است.
که گوید وجود شىء (ج 3 از 1، 166 و 167) گاه دفعی است و گاه تدریجی زمان، هم وجود آن تدریجی است و هم عدم آن و حرکت نیز، در مقوله فعل و انفعال (ج 1 از 2، 229) در چگونگی و مراتب تأثیر، مسأله نحوه وجود مطرح است.
نام کتاب: فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا
نویسنده: سید جعفر سجادى
موضوع: فرهنگ نامه فلسفى
تاریخ وفات مؤلف: معاصر
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى
مکان چاپ: تهران
سال چاپ: 1379 ه ش
نوبت چاپ: اول