کلام مدرسی (اسکولاستیک)
در قرون وسطی که این وقایع جریان داشت مدارس و آموزشگاهها نیز به کار مشغول بودند. زیرا بالاخره بر فراز خرابه دنیای قدیم دنیای جدیدی رو به رشد و نمو بود و ابنای انسانی بر آن بودند که میراث علمی قدیم را از نو در معرض مطالعه و تحقیق قرار دهند.
هم از زمان شارلمانی کلیسای جامع و دیرها و کنیسه ها دائما توجهی خاص به مدارسی که برای تعلیم جوانان تأسیس کرده بودند مبذول می داشتند. بعضی از معلمان و آموزگاران در طلب حقیقت بر آمدند و در بحث هر مسأله از مسائل مختلف علاقه خاصی پدید آوردند. آنان نه تنها کتابهای قدیم یعنی وولگات، اعتقادنامه ها، قوانین شریعت، آثار ارسطو و افلاطون و فلاسفه رواقی، نوشته های حکمای نوافلاطونی، مولفات قدیس آگوستینوس و امثال آن را مطالعه می کردند بلکه خود نیز شروع به نگارش و تحریر و تصنیف رسالات و کتب جدید نمودند که به سرعت در کلیساها و دیرها انتشار یفته و موضوع بحث و جدالها شد. همین که یکی از معلمان در اثر انتشار نوشته هایش شهرتی حاصل می کرد طلاب از هر طرف به حلقه درس او روی می آوردند و رفته به رفته این وضع منتهی به ایجاد دانشگاههای بزرگ گردید. اول از همه شهر بلونیا در ایتالیا مرکز مطالعه قوانین شرعی و مدنی گردید. سالرنو در اسپانیا جایگاه مطالعه طب، پاریس در فرانسه و آکسفورد در انگلیس محل تحقیقات علم الهی گشت.
مولود عقلانی این مدارس عالی در قرون وسطی یک شیوه علمی بود که نزد اهل فن به فلسفه مدرسی نامبردار است و موضوع آن عبارت است از «منطق دین» بعد از آنکه این رشته در زمان شارلمانی کم کم شروع گردید و در آغاز مباحث آن کودکانه می نمود به مرور بسط و کمال حاصل کرد و فلسفه عمیقی به وجود آورد و دایره بحث آن در اطراف مسائل عالی دور می زد. مثلا تحیق در اینکه عقل و الهام چگونه با یکدیگر توافق پیدا می کنند. تحقیق در این مسأله از یک سو توافق علم و دین را به وجود آورد و از طرف دیگر انطباق فلسفه را با علم لاهوت ایجاد کرد.
ولی باید گفت که تا قرن 12 میلادی افلاطون حکیم به وسیله آثار حکمای نوافلاطونی نوشته های قدیس آگوستینوس راهنمای و هادی مطلق علمای الهی عالم مسیحیت بود. قدیس آگوستینوس تعلیم می داد که عالم ماده بسبت به عالم روح مقامی پست و نادرست دارد و آنچه حقانیت دارد تنها خداوند و روح انسانی است و لاغیر.
از لحاظ تعارض مسأله ایمان و عقل او می گفت: «من ایمان دارم و من ادراک می کنم.» از اینرو، بر مبادی نوافلاطونی تکیه کرد و خداوند را منبع و منشأ کلی موجودات می دانست و از این جهت هیچ وقت مابین عقل و الهام بینونت و تضادی قائل نمی شد و می گفت چون خدای تعالی منشأ و مصدر کل علوم است از اینرو، مابین علم و الهام نیز اختلافی وجود ندارد.
نخستین فیلسوفان مدرسی امید بسیار داشتند که آرای آبای کلیسا و فلاسفه بزرگ مشرک را تلفیق نمایندو ولی به زودی با مسائلی مشکل و لاینحل در این باره مواجه شدند. یکی از آن مسائل موضوع تمثالها و مجسمه ها بود که آیا مجسمه ها صرفا ایده و تصور هستند یا جهانی و مادی. فیلسوفان مدرسی به دو گروه تقسیم شدند: آنان که اعتقاد به موجودیت و عینیت واقعی داشتند مکتب واقع گرایی و آنان که قائل به عینیت اشیاء نبودند مکتب یا فلسفه صوری را اختیار کردند. مثلا بحث بر سر این بود که آیا کلیسا یک حقیقت مثالی کلی غیر محسوس و ملموس در عالم لاهوت است و بناهایی که به نام کلیسا در عالم ناوست نامیده می شود فقط اسم است که پس از وجود لاهوتی کلی به بناهای مشابه ناوستی داده شده یا بناهای موجود زمینی اول کلیسا نامیده شده اند و سپس مفهوم کلی کلیسا تصور شده و به عبارت دیگر کلیسا وجودی واقعی و حقیقی است.
تجدید عهد فلسفه و احیای تحریرات ارسطو در اواخر قرن 12 میلادی به وقوع پیوست و از آن زمان برای فلسفه نیز مانند علم لاهوت آزادی سخن حاصل گشت تا آن زمان قطعات نادری از نوشته های آن فیلسوف در گوشه و کنار یافت می شد که از بقایای ویرانه های تمدن روم باقی مانده بود. ولی در آن قرن در اسپانیا (اندلس) ترجمه های تمام کتب ارسطو به زبان عربی در دارالعلم قرطبه تدریس گردید. بعد از 700 سال برای نخستین بار در اروپا حکمت طبیعی به طور منظم و کامل در دسترس علما و دانشمندان قرار گرفت . درنتیجه مطالعه علوم طبیعی یک روش خداشناسی جدید به وسیله مردی دانشمند موسوم به قدیس توماس آکویناس که بزرگترین پیشوای فلسفه مدرسی بود در معرض افکار اهل علم گذاشته شد. نظریه او ترکیبی بود از فلسفه و ایمان که هر دو را بدون اینکه یکی دیگری را طرد و نقض کند به هم تلفیق کرده و این بزرگترین خدمتی است که مکتب مدرسی نموده است.
برگرفته از کتاب تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه علی اصغر حکمت