یک توجه یک توجه نیست ؛ بلکه به ازای تمام توجهات لحظه ای ؛جان ادمی اجازه ورود صور کثرات(چه زنده چه مرده چه انسان چه غیر انسان) را در عالم جان را صادر میکند حال هرچه این توجه عمیق تر تعلق بیشتر و وابستگی به عالم جان بیشتر خواهد بود.این صورها موادی اند که در ساحت برزخ جان آدمی صورت گری خواهند کرد و سالک در سلوکش و مردم عادی بعد از مرگ در گیر این صورها خواهندبود که همه برخاسته از جان خویش است حال به این آگاهی برسد یا نه فرق نمیکند غرض رعایت صادرات و واردات صورها توجه ها و....است که خود را در ساحت برزخ درون خودمان به نمایش میگذارند
صعوبت
عبور از عالم برزخ و کثرات انفسیّه
هنوز از خستگى راه نیاسوده وارد عالم
برزخ که کثرت انفسیّه است مىگردد. در اینجا به خوبى مشاهده مىکند که مادّه و
کثرات خارجیّه در درون خانه طبع او چه ذخائرى به ودیعت نهاده بودند، اینها همان
موجودات خیالیّه نفسانیّه هستند که از برخورد و علاقه به کثرات خارجیّه به وجود
آمده و جزء آثار و ثمرات و موالید آن به حساب مىآیند.
این خیالات مانع از سفر او مىشوند و
آرامش او را مىگیرند، و چون سالک، ساعتى بخواهد در ذکر خدا بیارمد ناگهان چون سیل
بر او هجوم آورده و قصد هلاک او را مىکنند.
جان همه روز از لگدکوب خیال
|
وز زیان و سود و از بیم زوال
|
نى صفا مىماندش نى لطف و فرّ
|
نى به سوى آسمان راه سفر
|
بدیهى است که صدمه و آزار کثرات
انفسیّه قوىتر و نیرومندتر از کثرات خارجیّه مىباشد، چه انسان مىتواند با
اختیار خود با عزلت و انزوا از مزاحمت و تصادم با کثرات خارجیّه دورى جوید ولى
البتّه نتواند بدین وسیله از صدمه و آزار و خیالات نفسانیّه رهائى یابد، چه اینها
با او قرین و همجوارند.
مسافر راه خدا و طریق خلوص و عبودیّت
حقّ، از این دشمنان نمىهراسد، دامن همّت بر میان مىبندد و به یارى آن نغمه
قدسیّه راه مقصد را در پیش مىگیرد و از عالم خیالات که او را "برزخ"
نامند خارج مىگردد. ولى سالک باید بسیار بیدار و هوشیار باشد که در زوایاى خانه
دل چیزى از این خیالات به جاى نمانده باشد، زیرا دأب این موجودات خیالیّه، اینست
که در موقع بیرون کردن آنها، خود را در گوشه و زوایاى مخفیّه دل پنهان مىکنند، به
طورى که سالک فریب خورده گمان مىکند از شرّ آنها خلاص شده و از بقایاى عالم برزخ
چیزى با خود همراه ندارد، ولى آن هنگام که مسافر به چشمه حیات راه یافته و
مىخواهد از عیون حکمت سیراب گردد ناگهان بر او تاخته و با تیغ قهر و جفا، کارش را
مىسازند.
مثل این سالک مثل کسى است که در حوض
خانه خود آبى وارد ساخته است و مدّتى به آن دست نزده تا تمام آلودگىها و کثافات
آن ته نشین شده آب صافى در حوض نمودار و گمان مىکند این صفا و پاکى پایدار و
همیشه است، ولى به محض آنکه بخواهد در حوض فرو رود یا چیزى را در حوض بشوید ناگهان
تمام آن لردها و کثافات، آب صاف را آلوده نموده لکّههاى سیاه بر روى آب پدید
مىآید. لذا باید آنقدر سالک با مجاهده و ریاضت تحصیل آرامش خیال بنماید که موالید
خیالیّه او در ذهن او متحجّر شده و نتوانند قیام نموده و ذهن او را وقت توجّه به
معبود مشوّش دارند.