آیتاللهالعظمی جوادی آملی، مرجع تقلید شیعیان پیامی را به همایش ملی «محبت و جایگاه آن در آموزههای اهلبیت(ع) با تأکید بر سیره رضوی(ع)» که طی روزهای ۳ و ۴ اردیبهشتماه با مشارکت انجمن علمی عرفان اسلامی ایران در دانشگاه شیراز برگزار شد صادر کرد.
در این پیام که بهصورت تصویری در افتتاحیه این همایش پخش شد، آمده است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الحمدلله ربِّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمه الهداة المهدیّین، سیّما خاتم الأنبیاء و خاتم الاوصیاء علیهما آلاف التّحیّة و الثَّناء، بِهم نتولّی و من أعدائم نتبرّء الی الله».
مقدم شما فرهیختگان، نخبگان و بزرگان فکری و علمی حوزوی و دانشگاهی را گرامی میداریم و از ذات اقدس الهی مسألت میکنیم محبت خودش و محبت اولیای خود را در دلهای همه اشراب بفرماید و از برگزارکنندگان این همایش وزین حقشناسی میکنیم و از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این همایش افزودند سپاسگزاریم. از خدای سبحان توفیق همگان را مسألت داریم.
محبت بدون محبوب وجود ندارد
آنچه که محور اصلی این همایش و نشست و کنگره و مناظره فکری و مانند آن است، جایگاه محبت اهل بیت و محبت اولیای(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است. مستحضرید که بعضی از حقایق نفسانی حقیقت ذات اضافهاند، محبت از همین قبیل است؛ یعنی محبت مثل علم حقیقت ذات اضافه است، علم بدون معلوم وجود ندارد، محبت بدون محبوب وجود ندارد. چیزی در صحنه نفس به نام علم باشد، ولی معلوم نباشد علم نخواهد بود، چیزی به عنوان محبوب وجود نداشته باشد و محب وجود داشته باشد ممکن نیست؛ زیرا حقیقت ذات اضافه طرف خود را حتماً میطلبد. این مطلب اول است.
دوم اینکه اوصافی که حقایق ذات اضافه هستند، ارزش آنها را متعلَّق تأمین میکند، نه خود این محبت. ارزش محبت خیر و صلاح و فلاح محبت به عظمت آن محبوب است؛ چه اینکه آسیب و گزند محبت به خطر آن محبوب است. اگر کسی جزء اولیای الهی بود و خدا را «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»،«علل الشرائع، ج۱، ص۵۷» عبادت نکرد، بل «رَأَیْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَة» (مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول(علیهم السلام), ج۷, ص۸۱؛ «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَی جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ رَأَیْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک)یافت و او را محبوب یافت و «حُبًّا لِلَّهِ» ( سوره بقره، آیه۱۶۵) عبادت کرد، این محبت در اثر داشتن یک محبوبی که بهترین موجودات است، بهترین وصف و محبت خواهد بود و اگر این محبت به یک امر باطل و عاطلی تعلق گرفته است، این منشأ خطر و شر خواهد بود. اگر گفته شد: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» (مصباح الشریعه، ص۱۳۸) به همین مناسبت است. چیزی که انسان را از خدا باز دارد، دنیای اوست؛ خواه آن امور چهارگانه باشد که در سوره «آل عمران» مشخص شد، یا عناوین دیگر.
اشاره به انواع محبت
در سوره «آل عمران» طبق تحلیلی که صدر الدین قونوی به عمل آورد و دیگران هم آن را پذیرفتند این است که «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ... وَ الأنْعَامِ وَ الْحَرْثِ»؛( سوره آل عمران، آیه۱۴) برای انسان دنیازده، محبوب از این چهار صنف بیرون نیست: یا جماد است که «قناطیر مقنطره» است، یا گیاه است که حرث است، یا حیوان است که أنعام است، یا انسان است که نساء و بنین است؛ یا به انسان دل میبندد یا به حیوان دل میبندد یا به گیاه وابسته است یا به جماد، «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ» که تفصیل این اجمال، همین اصناف چهارگانه است: «مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ... وَ الأنْعَامِ وَ الْحَرْثِ». یا نه، مقامخواهی و جاهطلبی باشد که آن هم یک خطر دیگری است.
بنابراین محبت یک حقیقت ذات اضافه است و امر ذات اضافه، حُسن و قبحش، خیر و شرّش، حق و باطلش به متعلق وابسته است. اگر کسی خدا را «حُبًّا لِلَّهِ» عبادت کرد، چون محبوب او بهترین محبوبهاست، این محبتش بهترین محبتها و در نتیجه عبادت او برترین عبادات است که نه عبادت سوداگرانه است نه اطاعت بردگان؛ بلکه «حُبًّا لِلَّهِ» است و اگر ـ معاذالله ـ به دنیا و غرور و جاهطلبی و ریاستخواهی و مانند آن شد، میشود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»، مراحل نازله آن این عناوین چهارگانه است، خطر برتر آن هم مربوط به حبّ جاه و مقام است که از آن بوی استکبار میآید که شیطان گرفتار آن شد.
پس یک مطلب آن است که محبت حقیقت ذات اضافه است و هر امری که حقیقت ذات اضافه باشد، خطر یا خیر او به متعلق وابسته است.
واژه عشق از لطیفترین تعبیرات دینی است
مطلب بعدی آن است که از محبت و وداد و علاقه، گاهی به عشق یاد میشود. این واژه عشق از لطیفترین تعبیرات دینی است که متأسفانه از اوج به حضیض آمد، از فراز به فرود آمد، از آسمان به زمین آمد و به صورت شهوت درآمد و زشت شد؛ وگرنه طبق تعبیر جناب حکیم نظامی:
عشق آینه بلند نور است، شهوت ز حساب عشق دور است. عشق از واژههای برجسته روایاتمان است که متأسفانه حرمت آن پاس داشته نشد و به صورت دیگر درآمد. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد دوم کافی در بحث عبادت، آنجا از امام(سلام الله علیه) نقل میکند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»؛( الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج۲، ص۸۳) بهترین مردم کسی که به عبادت عشق بورزد. یک وقت است «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است، یک وقت است «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» است، یک وقتی «عشقاً للعباده» است، به عبادت دل بسته است. عشق دارد به عبادت. این تعبیر لطیف و نمکین امام با تعبیرات دیگری که از آسمان به زمین آورده شد فرق میکند؛ فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»؛ انسان وقتی به دوست صمیمی خود که رسید، معانقه میکند؛ یعنی گردن به گردن، دست به گردن میشود. این حالت را میگویند معانقه. فرمود: فاضلترین مردم کسی که است که با عبادت معانقه کند.
کربلا؛ قتلگاه عاشقان الهی
بخشی دیگر روایت نورانی است که از امیر بنان و بیان علی بن ابیطالب(علیه افضل صلوات المصلّین) آمده است؛ حضرت تقریباً بیست سال قبل از ماجرای کربلا وقتی از صفّین به طرف کوفه برمیگشت، در بین راه به آن منطقه کربلا رسید، از مَرکَب پیاده شدند، با دستان مبارک اشاره کردند: «ههُنا مَناخُ رِکابِنا»، همین جاست که شترها زانو به زمین میزنند، سوارهای خود را پیاده میکنند و همین جاست که عدهای شربت شهادت مینوشند. تعبیر «مَصَارِعُ عُشَّاق»( ابصارالعین فی انصارالحسین، ص۲۲) دارد؛ در بیانات نورانی حضرت امیر یا به تعبیر دیگری مشابه این آمده است. وقتی به آن حضرت عرض کردند که چرا این همه تعریف از این سرزمین میکنید؟ گاهی خاک این سرزمین را میگیرید میبویید! گاهی دو رکعت نماز میخوانید! گاهی اشک میریزید! برای چیست؟ فرمود: «مَصَارِعُ عُشَّاق»؛ اینجا قتلگاه عاشقان الهی است که کلمه عشق در بیان نورانی علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) درباره سرزمین کربلا آمده است.
حرمت عشق به معشوق وابسته است
بخش دیگر از تعبیراتی که درباره عشق آمده است درباره سلمان و اشتیاق بهشت به سلمان است که سلمان عاشق بهشت است. مستحضرید که هیچ خصیصهای برای سلمان نیست، افرادی که همتای سلماناند یا برتر از سلماناند، بهشت مشتاق آنهاست. کلمه عشق در این گونه از موارد کاربرد روایی دارد. در بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) آمده است. عمده آن است که این واژه حرمت آن به معشوق وابسته است؛ چه اینکه حرمت محبت به محبوب وابسته است. آنچه که وظیفه همه ماست و محصول این نشستهاست آن است که ما چه در عبادتهای علمی که برای حوزه و دانشگاه است، چه در عبادتهای عملی که مال حرم و مسجد و مانند آن است، هر کاری که میکنیم و به دستور الهی عمل میکنیم، باید پایان آن محبت باشد. اینکه در قرآن کریم ذات اقدس الهی به رسولش(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛ (سوره شوری، آیه۲۳) یعنی اجر رسالت من، مودّت اهل بیت است.
معنای «أجر» آن است که وقتی این کار را شما بررسی میکنید، نتیجه این کار آن محبت باشد. وقتی یک درختی را غرس میکنند، میوهای که از درخت میآید آن را بررسی میکنند، عصاره آن میوه را وقتی در یک ظرفی میریزند، در یک شیشه بلوری میریزند، این عصاره أجر آن باغ و باغداری و باغبانی است؛ یعنی تمام تلاشها و کوششها در این شیشه بنام شربت جمع شده است.
اجر کار حضرت رسول(ص)، باید دوستی باشد
اینکه فرمود: «قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛ یعنی هم أجر من آن است که شما محبت پیدا کنید، اگر محبت پیدا کردید أجرت مرا دادید، هم اینکه مزد کارتان این است. تنها مزدی که من برای شما در برابر این کار میخواهم این کاری را که شما انجام میدهید باید مزد آن محبت اهل بیت باشد. وقتی محبت اهل بیت را پیدا کردید، هم مزد رسالت مرا دادید، هم مزد کار خود را گرفتید. این دو تعبیر کاملاً از هم جداست و آنچه که ما به دنبال آن باید باشیم این است که در خودمان احساس بکنیم که این نماز، روزه، جهاد، جنگ و انقلاب و نظام ما، همه و همه، بازده آنها این باشد که ما دوست علی و اولاد علی باشیم، دوست این عِدل قرآن باشیم. همان طوری که دوست قرآن خواهیم بود. اجر این کار، اجرت این کار دوستی باید باشد.
مستحضرید که اهل بیت را بسیاری از افراد دوست دارند، کسی نیست که علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را بشناسد و به او دل نبندد یا حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته) را بشناسد و به او دل نبندد! اینکه فرمود: «قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»، معنای آن این نیست که دوستی اهل بیت اجرت من است، این دوستی را خیلیها دارند. معنایش آن است که این «فِی الْقُرْبَی» با این مودّت را درست معنا کنیم. آیا «إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»، این «فِی الْقُرْبَی» متعلق و مفعول واسطه برای مودّت است، اینها را خیلیها دارند. ممکن نیست کسی اهل بیت(علیهم السلام) را بشناسد و به آنها دل نبندد.
شما ببینید در جریان سوره «هل أتی» اینها چه کردند!؟ حالا آن مقامات عالیهای که آنها دارند، حساب آن جداست. این «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» (سوره انسان، آیه۸) حالا این طعام را وام گرفتند، روزه داشتند، روزه مستحبی داشتند، همه روزهدار بودند، حتی حسنین(سلام الله علیهم اجمعین) با اینکه کودک بودند روزه داشتند، اینها سرجایش محفوظ است. اینها سه شب بخشی از افطاریه خود را این چند نفر دادند به یتیم و مسکین و اسیر. ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾ را اگر در مرحله ابرار بیاندیشیم ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ به طعام برمیگردد؛ یعنی با اینکه روزهدار بودند، گرسنه بودند، طعام محبوب آنها بود، این را به نیازمند دادند.
اگر از صبغه مقرّبین و اینها بخواهیم نگاه کنیم، ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ به «الله» برمیگردد و نباید گفت «الله» که نامش برده نشد. «الله» یک مرجعی است که همه جا حاضر است؛ چه نامش برده شده باشد، چه نامش برده نشده باشد. ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی﴾ «حبّ الله». معنای این یتیم و مسکین هم روشن است در آنجا یتیم و مسکین کم نبود؛ اما این اسیر که بود؟ ما در مدینه اسیر نداشتیم. مدینه حوزه اسلامی است، اسیر ندارد.
در جنگهایی که علیه اسلام تحمیل میشد؛ مثل بدر و امثال بدر، هم از مسلمانها اسیر میگرفتند، هم مسلمانها از مشرکین اسیر میگرفتند. این اسیر کافر بود، مشرک بود، بتپرست بود که در جنگها که علیه اسلام حضور پیدا کردند در مدینه، مسلمانها اینها را به اسارت گرفتند. ممکن است اینها اسلام آورده باشند؛ ولی ظاهر آن مشرکینی بودند که در مدینه تحت اسارت مسلمین بودند. این علی و اولاد علی(علیهم افضل صلوات المصلّین) آن حالت افطاری، آن حالت نیاز، آن حالت گرسنگی، بخشی از افطار را به یک مشرک و بتپرست میدهند که در کشور اسلامی و در بلد اسلامی به نام مدینه، یک مشرک گرسنه نباشد. این علی و اولادی علی(علیهم السلام) هر کس بشناسد دل میبندد.
اینکه فرمود: «لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»، معنای آن این نیست که دوست داشتن اینها اجر رسالت است که این «فِی الْقُرْبَی» متعلق به مودت باشد و مفعول واسطه باشد. این ظرف، ظرف لغو نیست، ظرف مستقر است. «هر ظرف که حال و صفت یا خبر است*** البته مدان لغو که آن مستقر است». وقتی ظرف مستقر شد، «فِی الْقُرْبَی» متعلق به مودت نیست، «قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ» «المستقرّ﴿فِی الْقُرْبَی﴾، که این ظرف، ظرف مستقر است. این «فِی الْقُرْبَی» متعلق به آن مستقر است. وقتی مستقر شد؛ یعنی اجر رسالت آن مودتی است که فقط و فقط درباره دوده «طاها» و اسره «یاسین»، مستغرق و مستقر بشود؛ یعنی هیچ کس را نخواهند مگر اینها را. این اجر رسالت است و این اجر رسالت به دو معناست، به دو معنا یعنی دو معنا! اگر کسی به این بارگاه رفیع بار یافت، مزد پیغمبر را داد. اگر به این بارگاه منیع بار یافت، اجر خودش را یافت؛ یعنی محصول کار خودش محبت اهل بیت شد. نماز او به ثمر رسید، روزه او به ثمر رسید، حج او و جهاد او و هجرت او و مال او و وجوهات او همه به ثمر رسید، کاری که کرد اجر خود را یافت و آن وداد علی و اولاد علی است. میشود محبت مستقر! و اگر بخشی از آیات سوره مبارکه «توبه» تهدید میکند که اگر مالتان، فرزندتان، بستگانتان، «أحب إلی الله و رسوله کذا و کذا» منتظر سهمگینترین عذاب باشید!( سوره توبه، آیه۲۴) از همین قبیل است.
عشق آینه بلند نور است
غرض آن است که عشق آینه بلند نور است، «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»، عشق در کربلا ظهور کرده است که فرمود: «مَصَارِعُ عُشَّاق» است. عشق در بهشت است که بهشت مشتاق سلمان است. عشق آینه بلند نور است و حقیقت ذات اضافه است و ما بکوشیم به برکت خاندان عصمت و طهارت، مخصوصاً ثامن الحجج(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) به این بارگاه برسیم. امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) یک بیانی دارد که شما فرهیختگان در جوار رحمت این ولایت مطلقه به سر میبرید مستحضر باشید که حضرت پیام اجتماعی خوبی دارد؛ فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛( الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص۳۳۸) باهم باشید، وداد را، محبت عمومی و ملی را که سرمایه ممکلت است از دست ندهید، اختلاف نداشته باشید، از یکدیگر فاصله نگیرید؛ شما وقتی فاصله نگرفتید، جناحبندی نکردید، حزببندی نکردید، «کُلٌّ یجرُّ النّار إلى قُرصه»( الامثال المولده(خوارزمی)، ص۳۵۳) نبود، همه یک هدف داشتید و آن حفظ نظام اسلامی بود، حفظ مملکت بود، منافع ملی بود و مانند آن، «تَزَاوَرُوا»؛ به زیارت یکدیگر بروید، چرا؟ چون وقتی شما باهم بودید و چون پیروان ما هستید، مکتب ما را، قرآن ما را که ما عِدل قرآن هستیم، نهج البلاغه را، صحیفه سجادیه را، وسائل را، روایات نورانی که از ما رسیده است، آنها را مطرح میکنید، کلمات ما را مطرح میکنید. سخنان ما عاطفه ایجاد میکند، یکدیگر را بهم مرتبط میکند.
محبت جامعه، سفارش اولیای الهی است
همه ما شنیدیم که سنگ روی سنگ بند نمیشود؛ یعنی کسی که بخواهد برجی بسازد، طبقه اول که سنگ بود گذاشت، در طبقه دوم اگر بخواهد سنگی را روی سنگ بگذارد بند نمیشود، چاره جز یک ملات نرم نیست. این ملات نرم دو تا سنگ سخت را بهم نزدیک میکند. فرمود کلمات ما، دستورهای ما، ادب دینی ما، آن ملات نرم است آن عقل و درایت است، آن محبت و عشق به یکدیگر است که این دلها را بهم مرتبط میکند. محبت جامعه که سفارش اولیای الهی است به منزله ملات نرمی است که عناصر سخت جامعه را بهم مرتبط میکند.
من مجدّداً از همگان سپاسگزاری میکنیم، از ذات اقدس الهی مسألت میکنیم که نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!
خطر بیگانگان را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!
تولید مملکت، اشتغال مملکت، فعالیت جوانان مملکت را روزافزون بفرماید!
و این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر گزندی محافظت بفرماید!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»