نشست ضیافت الله با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی، رئیس انجمن عرفان اسلامی ایران
انجمن علمی عرفان اسلامی ایران ، به مناسبت نزدیک شدن ماه مبارک رمضان، نشستی با عنوان ضیافت الله با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی، رئیس محترم انجمن و با حضور جمعی از علاقه مندان به مباحث عرفانی در سالن اجتماعات انجمن، برگزار نمود.
ایشان در سخنان خود فرمودند:
ان شاءالله خداوند ما را به نور قرآن و عترت منور گرداند و توفیق دهد تا ماه رمضان را با دست پر به پایان ببریم. ضمن تبریک اعیاد شعبانیه، موضوع نشست را ضیافت الله نامیده ایم.
«میخوارگی» اولیاء کدام است؟
حافظ می فرماید:
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش
سه ماه رجب و شعبان و رمضان، سه ماه «می خوارگی» اولیاءالله است. از دعوت و مهمانی خداوند تعبیر به «می خوارگی» کرده اند. در این ضیافتی که خداوند صدا زده، در دعایی که برای ماه شعبان رسیده و بعد خطبه حضرت ختمی مرتبت، نشان می دهد که قدم به قدم آمادگی برای رسیدن به ماه رمضان فراهم می شود تا برسیم به ماه رمضان که ان شاءلله میزبان ما خداست . ماه رمضان هم بهانه است ، اسمش شهرالله است و ما سه مرتبه داریم تا آن حالت فنای الی الله را پیدا کنیم از رجب و شعبان و رمضان
ما در سه ماه رجب و شعبان و رمضان سه بار به فناءالله می رسیم. ماه رمضان که نام آن شهر الله است، بهانه است. خداوند نه زمان دارد و نه مکان، همه زمان ها و ماه ها متعلق به خداوند است و همه امکنه از آن خداوند است. یک جا «بیت الله» می گوید و صدا زد که بیاید به خانه من در یک مکان خاص، که این هم یک بهانه است. این بهانه ها برای دعوت است. چه در حج که توسط ابراهیم خداوند صدا می زند و چه در رمضان.
این آمدن برای چیست!؟ هدف بعث حضرت ختمی مرتبت در این آیه شریفه آمده است که:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرسول(ص) إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را اجابت کنید و نیز پیامبر(ص) را آن گاه که شما را به اسلام که موجب حیات شماست فرامى خواند و بدانید که خدا میان آدمى و قلب او حایل مى شود و بدانید که همگان به سوى او روانه مى شوید و در حضور او گرد مى آیید.»24 سوره انفال
خدا و رسول(ص) شما را دعوت می کند که به شما حیات جدید ببخشد. این حیات جدید خود به خود لوازمی دارد. حیات در حیوان با لوازم حساسیت، ادراک، اراده و غریزه بارز تر از نبات است. اگر برای انسان هم تنها همین لوازم باشد که در بعد حیوانی مانده ایم. اما این جا از ادراکات و اراده های دیگری غیر از اراده حیوانی سخن گفته می شود که فطرت آن را رقم می زند.
غیر حس و جان که در گاو و خرست
آدمی را حس و جانی دیگرست
حس حیوان گر بدیدی آن صور
بایزید وقت بودی گاو و خر
خداوند می خواهد با فطرت اراده و خواست، حس و جان جدید به ما بدهد. وقتی که این خواست ایجاد شد خود به خود دو چیز چه در انسان یا حیوان ایجاد می شود که آن هم «لذت و رنج» است. اگر به خواست خود برسد به «لذت» و اگر نرسد به «رنج» می رسد. انسان هم همینگونه است. وقتی حیات می یابد هم رنج دارد و هم لذت. لذا رنج هایی از فراق ایجاد می شود که عرفا بیان های مختلفی از آن دارند.
بابا طاهر گفت:
غم عشقت بیابان پرورم کرد و حافظ گفت اگر به دست من افتد فراق را بکشم. حال خود این رنج اگر در مسیر خودش بیفتد این رنج هم با لذت همراه می شود. غمی که در جان می افتد به دلیل این است که حیات دارد. خداوند این حیاتی که می دهد باعث لذت هایی می شود که هیچ حیوانی را از آن بهره نیست کما این که حافظ می گوید:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر از لذت شرب مدام ما
که وصال او ز عمر جاودان به، خداوند حیاتی می دهد که درد و لذت را با خود دارد و برای انسان ترسیم می کند. خداوند انسان را صدا می زند و بعد شما باید استجیبوا کنید. هدف خلقت هم همین احیای انسان است.
انسانی که احیاء شد، دارای خواست و نیاز می شود، وقتی خواست و نیاز پیدا کرد دچار رنج و لذت می شود. این لذت و رنج را در قالب دعا می ریزد. ماه رمضان غیر از بحث روزه مبحث دعا را در خود دارد.
«حُبّ» بهانه خلقت
اول چیز برای خلقت، حب الهی است و چون حب دارد و دوست دارد که انسان را احیاء کند، پیامبر(ص) را می فرستد تا انسان احیاء شود پس خداوند ابتدا ما را دوست می داشت و چون ما را دوست می داشت ما را با پیامبر(ص) «حی» کرد. حب به لحاظ فلسفی از مقوله اراده است. انسان احیاء شده خداوند را می خواهد. می خواهد یعنی محب است. این چرخه ای تشدید پذیر است. اول که خدا دوست داشت و خلق کرد و پیغمبر(ص) را فرستاد، حال شما تبعیت از خداوند و پیامبر(ص) کنید تا حب دوم و حب خاص ایجاد شود و خداوند دوستتان داشته باشد.
حب اول از جنس رحمت رحمانیه و عام است، حب دوم خاص است. شریعت حضرت ختمی مرتبت(ص) برای این حب دوم آمده است. خداوند می فرماید. روزه برای شما نوشته شد. «کتب عیلکم الصیام» جمله مجهول می آید تا ناز بکشد، «کما کتب علی الذین من قبلکم» همانطوری که برای پیشینیان شما بوده. به قول شیخ جعفر شوشتری خداوند می گوید روزهای آن هم کم است و باز هم تخفیف می دهد که اگر مریض بودید نگیرید و مسافر بودید نگیرید و بعد هم می گوید این خیر برای شماست.
قرآن که بر قلب حضرت ختمی مرتبت(ص) نازل می شود و بعد از قلب پیامبر(ص) بر پیامبر(ص) مومنین نازل می شود. این نازل شدن مانند باران بهاری است که در قلب شکوفه می دهد. حال می گوید مقداری هم اندرون را از طعام خالی دارید تا درو نور معرفت بینی
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن یک دو روزی در صیام
مولوی
که دیگر قوت شما قوت معنوی می شود، باز هم به قول مولانا در دیوان شمس:
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
بریان نخورم که هم زیانست
من نور خورم که قوت جانست
آن نور خواری که به خصوص در ماه رمضان یعنی، قرآن می شود قوت غالب شما تا در آخر رمضان حب خاص نصیبمان شده باشد.
« وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا (و پیغمبران مرا) بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند.» بقره /186
از آیاتی است که خداوند 7 بار در آن از «من» های حالت خضوع و جمالی بیان می کند. حاصل ماه رمضان باید این نزدیکی خداوند باشد. قبلا خداوند دعوت می کرد و انسان باید استجابت می کرد. قرآن نازل را باید در می یافت و اجابت می کرد. همیشه خداوند نزدیک است و در رمضان باید این نزدیکی حفظ شود.
در روایات آمده که این ادعیه ای که معصومین به ما یاد داده اند قرآن صاعد است و قرآن نازل هم که منشاء خیرات است.
«الصوم لی»
خداوند خود جزای روزه است. در بسیاری از عبادات می شود ریا کرد ولی روزه در واقع کف نفس است. روزه داری بسیار درونی است. روزه فعل ندارد. همه اش کف نفس است. نماز و حج مملو از فعل است و احکام دارد ولی روزه چه کار بکن ندارد ولیکن چه کار نکن دارد. پاداش روزه بی حساب است.
در روزه غیر راه ندارد و تماما برای خداونداست. قرب خداوند پاداش است. بنده تا جایی نزدیک می شود تا این که به نهایت قرب که وصال است می رسد. ما در حدیث قدسی قرب فرائض چنین داریم که :
«قرب فرائض یعنی انسان در سایه اعمال و عبادات واجب، آنقدر به خدا نزدیک میشود که مجاری ادراکی و تحریکی خدا را در فصل سوم که وجهالله هست به عهده میگیرد و این شخص مظهر خدا میشود. پس چنین شخصی لسان الله، سمع الله، بصرالله، عین الله، جَنب الله و یدالله میشود.»
در قرب نوافل« آن است که شخص در اثر انجام مستحبّات در کنار واجبات از مرحله محبّ بودن به محبوب بودن میرسد. یعنی اوایل محبّ خداست و بعد به جایی میرسد که محبوب خدا میشود.»
اوج حب «عشق» است. حدیث قدسی ای هست که می گوید:
"من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته"(خداوند فرمود): هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را می کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم.»
در حدیث اخیر وقتی به عشقنی میرسد می گوید عاشق هر که شدم وی را می کشم. یعنی دیگر خودش نیست، فرد فنا می شود و می گوید پس از این که او را کشتم، دیه اش به گردن من است و خودم دیه او هستم. «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»
روزه یعنی میراندن نفس اماره که فقط ترک شرب و خوراک نیست بلکه ترک نفس است. وقتی خود را ترک کنیم خدا می آید. لذا قرب نوعی وصال است. وقتی وصال به دست آمد، همه چیز لذیذ می شود. کسی که خدا را می خواهد، خدا را در ماه رمضان و در دعا می یابد. خداوند جلیس کسی است که ذکر خدا را می گوید. در ماه رمضان وارد بهشت می شویم و واله می شویم. همانطور که در مناجات شعبانیه آمده است.
دعا همنشینی با خداوند است
به هر بهانه ای باید دعا کرد. ادعیه سطوح مختلفی دارد که از درخواست از خداوند هست تا سطوح بالاتر که در مناجات شعبانیه آمده است. از یک سطحی کمال انقطاع طلب می شود. از سطوح پایین به سطوح بالای درخواست، در ترقی هستیم. درخواستهای مادی در قالب دعا بهانه ای است که با خدا حرف بزنیم و با خداوند بنشینیم.
در داستان موسی که در قرآن آمده است خداوند می فرماید که «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی» (17 سوره طه)ای موسی در دست خود چه داری؟ موسی جواب داد «قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى»(18/طه) موسی برای خداوند از عصای خود و استفاده های آن می گوید. علت این که موسی به شرح عصای خود می پردازد این است که در بهشت است و میخواهد بیشتر با خداوند صحبت کند.
و این جاست که مولوی می گوید:
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
وچون حدیث تو آید سخن دراز کنم
دو روایت داریم که یکی از رسول(ص) اکرم آمده که می گوید: « أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ
بهترین مردم کسی است که به عبادت عشق ورزد، و با آن مأنوس شود و با جان و دل او را دوست داشته باشد و با بدن خود آن را به جای آورد و براى آن ازانجام هرکاری فارغ گردد .چنین شخصى باک ندارد که زندگى دنیایش به سختى بگذردیا به آسانى.»
و در روایت دیگر از ایشان آمده که
« اعبدالله کأنک تراه فإن کنت لا تراه فانه یراک، واعلم أن أول عباده الله المعرفه به؛ ای ابوذر! خداوند را چنان عبادت کن که گویی او را میبینی. پس اگر او را نمیبینی بدان که او تو را میبیند و بدان که اول عبادت خداوند، معرفت به این مطلب است»
پس عبادت و نماز گویا را خدا را دیدن است. با این خیال معانقه باید کرد و خدا را باید در آغوش گرفت.
بابا طاهر می گوید:
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
این همان معانقه با خداوند است. از قول آیت الله نجابت آمده که مرحوم قاضی می گوید من حالی از نماز به دست می آورم که نمیدانم این حال در بهشت هم هست یا نه. یعنی این حال در نماز ، بهشت آقای قاضی است. از نماز و روضه و صیام لذتی بی وصف که خودش بهشت است به دست می آید. اصل خود دعا اجابت است. چون سخن گفتن با معشوق است. لذا همین که مجال فرصت با خدا هست خودش توفیق است
گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
سرزده نباید به میکده وارد شد، ماه رجب و شعبان برای آمادگی برای ورود به ضیافت الله است. حب را خدا می دهد کما این که علم هم کار خداست ما تَعَلُّم می کنیم و خداست که به ما علم می دهد.