اخلاق در اندیشه امام خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر فاطمه طباطبایی:
توصیه امام خمینی(س) به رعایت اخلاق و تخلق به اخلاق الهی و همچنین آرزوی داشتن جامعه ای بر محور اخلاق اسلامی حقیقتی است که همگی به آن اذعان داریم .
امام بارها در سخنرانی های خود هدف بعثت پیامبر اکرم (ص) را که [1] اکمال مکارم اخلاقی است بازگو کردند. ایشان با نوشتن دو کتاب در دوران جوانی به معرفی و نتایج فضائل اخلاقی، نکوهش و پیامد های رذائل اخلاقی، چگونگی اتصاف به فضایل و پیراسته شدن از رذائل اخلاق پرداخته اند و ملتزم بودن خود ایشان به آن فضیلت ها نیز مورد قبول اکثر پیروانشان است؛ وقتی من بعد از رحلت ایشان این دو کتاب را خواندم به نظرم بهترین توصیف از ایشان این است که بگویم خود، تجسم فضایل برشمرده در این دو کتاب بودند .
امام متذکر می شوند ممکن است صرف دانستن برخی از علوم ارزشمند باشد، اما علم اخلاق اینگونه نیست یعنی دانستن آن علم و آگاهی از ارزش های اخلاقی از کمالات انسان محسوب نمی شود. این علم وقتی مفید خواهد بود که در رفتار و کردار انسان ظهور پیدا کند. البته حصول این امر مهم به معرفت توام با عمل و یا به عبارت دیگر عمل آگاهانه و خردمندانه نیازمند است.
عمل اخلاقی که امام آن را عمل عبادی هم می نامند مبتنی بر خرد و تفکر است و می توان بطور مسامحه با عنوان پیوند نظر و عمل از آن یاد کرد. علت مسامحه دانستن این است که عمل و افعال انسان، ظهور و یا در اصطلاح عارفان رقیقه ی باور و اندیشه اوست و رأی و عقیده هم باطن همان عمل است. پس عمل و نظر در حقیقت دو روی یک سکه اند؛ و امام، عالم و جهان آفرینش را چیزی جز ظهور و نمایش و جلوه الوهیت حضرت حق نمی دانند که در کتاب مصباح الهدایه بطور مفصل به آن پرداخته اند.
ولی درباره اهمیت این مطلب در تقریرات فلسفی خود متذکر می شوند که سعادت دائمی و رستگاری انسان در فهم همین مطلب است آنجا که می گویند :
فهم و ادراک و از همه مهمتر باور و ایمان به این مطلب مایه وصول و نیل به سعادت دائمی انسان است که همه پدیده های عالم مظاهر، جلوه و آئینه حق هستند، و وجودی استقلالی ندارند؛ خدا در عین باطن، ظاهر تر از این آفتاب است؛ قدرتی که در این عالم دیده می شود جلوه ضعیف قدرت خداوند است.
سخن ایشان در برابر قدرت طلبی آمریکا که " آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" ظهور همین باور و ایمان به قدرت مطلق خداوند است که البته در پی سالها تمرین و خودسازی حاصل شده است.
در نگاه امام مفاسد اخلاقی از سستی ایمان به خدا و عدم اخلاص نشأت می گیرد بنابراین برای اتصاف به مکرمت های اخلاقی و تجربه زیست اخلاقی، تقویت ایمان امری ضروری است.
ابتدا انسان با کمک عقل که هدیه خداوند به انسان است می تواند حقایق هستی را ادراک کند و به مرتبه علم و آگاهی برسد ولی برای تخلق به اخلاق الهی و خداصفتی، علم تنها کافی نیست و وقتی مفید می شود که آن حقیقت معلوم، با قلم عقل به صفحه قلب نگاشته شود و به مرحله ایمان برسد و در عمل ظهور یابد، زیرا لازمه ایمان، عمل است .
انسان به هر میزان که بتواند از ظلمت عالم ماده و آمیختگی به تعینات و وهمیات و حتی عقلیات رها شود میتواند ظهور حضرت حق را درعالم احساس کند و عالم را محضر حق ببیند. هم کمال مطلق و معبود حقیقی خودرا بشناسد و هم به دیگران بشناساند. به قول شمس تبریزی "الحق مراه الخلق والخلق مراه الحق"(مقالات شمس) و به قول دیگری "انسان کامل آینه معشوق ازلی است که از رهگذر عشق او می توان به سرچشمه ذات عشق رسید " "پیر باشد نردبان آسمان" . در این مرتبه همه مخلوقات را ظهورات وجلوه همان حقیقت واحد می بیند که در عین وحدت و حقیقتی پنهان، متکثر و آشکار است.
در این حالت معنای معیتی راکه خداوند می فرماید "هو معکم اینما کنتم" و یا قربی را که خدا به او دارد احساس کندکه فرمود: "نحن اقرب الیه من حبل الورید" .
جالب اینکه امام تاکید می کنند که این امر مهم با ورود و عبور از عالم طبیعت امکانپذیراست. یعنی همین انسان مادی و دنیائی که در عالم طبیعت مشی می کند ، جلوه و مظهر حضرت حق است و می تواند آئینه تمام نمای ساحت الوهیت حق باشد. با رفتار و گفتارش ، رضایت و رحمت و یا غضب و انتقام خداوند را موجب می شود.
در نگاه امام خمینی تخلق به اخلاق الهی افزون بر اینکه جنبه فردی داشته و موجب تعالی روحی و سعه وجودی انسان شود؛ موجب تحقق مدینه فاضله و جامعه انسانی که هدف ارسال پیامبران بوده نیز می گردد . از این رو در مذمت برخی از رذائل اخلاقی مانند "غیبت " به خدشه دار شدن جامعه انسانی اشاره می کنند و متذکر می شوند با غیبت و رواج این رذیلت اخلاقی اتحاد و همبستگی و اخوت و الفت جامعه انسانی که هدف همه انبیاء اولو العزم بوده و مسلمانان نیز مأمور به آنها هستند از بین می رود و فساد در جامعه ریشه می دواند و اتحاد و وحدت جامعه از هم گسسته می گردد. امام خواستار بودن سعادت همگان به جای خواستاری سعادت فردی را نشانه شکوفائی انسانیت انسان بر می شمرند و می گویند "اگر اخلاقتان طوری بود که سعادت همه را خواستار بودید آنگاه انسان هستید. همانطور که پیامبر خاتم (ص) چنین بودند" .
در این قسمت به برخی از ویژگی های اخلاقی که امام آن را مطلوب می دانستند و می تواند تاثیرات مثبتی در جامعه داشته باشد اشاره می کنم .
1- " توجه به خود در عین توجه به خداوند ، 2- خودشناسی ومعرفت نفس " 3- " داشتن عزت نفس در عین تواضع و هیچ دانستن خود "، 4-"شکوفایی هویت الهی انسان " 5- "استقلال فردی درعین همبستگی اجتماعی "
انسان از توجه به خود، به خدای خویش که آفریننده اوست متوجه می شود. هر انسانی با هر بینش و معرفتی به وجود فیزیکی خود توجه می کند وخود را موجودی زنده می بیند که به اموری محتاج است. آرزوها و آمالی دارد، طالب کمالاتی است، در زندگی دیگران تاثیر دارد و دیگران نیز در زندگی او نیز تاثیرگذارند . پرسش هایی مانند اینکه من چیستم و کیستم وچه توانائی هایی دارم ؟ برای او حاصل می شود.
ازشناخت نفس خود نیز به معرفت رب و پرورش دهنده خود متوجه می شود. و با شناخت نفس و قوای متکثر آن در عین بساطت، به حضور خداوند درعین غیب بودن و داشتن جلوات متکثر در عین وحدت ذاتی، پی میبرد و حقیقت جمله "کثرت در وحدت و وحدت در کثرت" عارفان را درمی یابد .
از این رو همه بزرگان دین به معرفت نفس توصیه کرده اند .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: لاتجهل نفسک فان الجاهل بمعرفة نفسه جاهل بکل شىء" نسبت به نفس خویش نادان مباش زیرا کسى که به شناخت خویش نادان است به همه چیز نادان است.
در روایت دیگرى شناخت نفس را مایه رستگاری و عدم شناخت نفس را عامل گمراهی دانستند و فرمودند: "من لم یعرف نفسه بَعُدَ عن سبیل النجاة و خبط فى الظلال والجهالات"
کسى که نفس خود را نشناسد از راه رستگارى دور مىشود و به گمراهى و نادانی ها مبتلا مىشود.
عالمان اخلاق دوگونه کمال برای انسان بیان کرده اند؛ برخی را کمال ذاتی و برخی را کمالات تبعی دانستهاند که مقدمه رسیدن به کمال ذاتی اند وانسان برای تعالی و یافتن کمال ذاتی باید کمالات تبعی را بشناسد و به اندازه ضرورت به آنها بپردازد. هم سرمایه محدود عمر خود را در به دست آوردن و پرورش کمالات تبعی هزینه نکند و هم از آنها در راستای نیل به تخلق الهی و خداگونه شدن و وصول به سعادت ابدی استفاده کند.
بنابراین شناخت نفس و مراتب آن، سیر تحول و حرکت استکمالی نفس، برای خروج از تعینات و وجهه های خلقی و در نهایت برای آئینه شدن و انعکاس صورت حق ضرورت می یابد. هرنوع علم و عملی یک یا چند بعد از ابعاد وجود ما را تحت تأثیر قرار مىدهد.
برخى از افعال موجب پرورش بُعد علمى و تکامل قوه عاقله و برخى موجب اعتدال قوه غضبیه و شهویه و برخی هم موجب ترفع و انبساط حقیقت وجودی ما می شود.
از اینرو معرفت نفس و سپس پرورش و تربیت آن از دیدگاه بزرگان ریشه همه فضیلتها و اصل و اساس سعادت انسان است زیرا موجود مجهول و ناشناخته نمی تواند مورد تربیت انسان قرار گیرد. اگر آدمی خود را بشناسد، وباور کند که سایه و جلوه حقیقت مطلق است به گفته امام علی (علیهالسلام) خویشتن را با امور فناپذیر خوار نمی گرداند.
هنگامی که درمی یابد انسانیت او در جامعه و زندگی اجتماعی شکل می گیرد در جستجوی راهی میگردد که در عین همبستگی با جامعه و ارتباط با موجودات دیگر، وابستگی و تعلق خاطر پیدا نکند. یعنی بتواند در عین تفرد وتجرد و استقلال فردی، انسانی اجتماعی باشد. با همگان حشر و نشر کند، وظایف خود را نسبت به هم نوعان و جامعه حتی محیط زیست به خوبی انجام دهد. در عین مهرورزی با همه موجودات، دل در گرو محبوب مطلق داشته باشد و این هنر اخلاق توحیدی است که به نظر من امام خمینی برای ما تفسیر کردند.
با اتصاف به چنین اخلاقی هویت بشری انسان که دربردارنده قوای نفسانی مانند قوه غضب و شهوت است در پرتو عقل کمال می یابد. در مسیر حر کت تکاملی خود با مدد عقل دستورات اخلاقی را می شناسد و با رعایت آنها به حیات معقول، که زیستنی برمبنای برهان و حجت است نائل می شود چه حجت درونی که همان عقل و به تعبیری پیامبر درونی است و یا حجت بیرونی که پیامبران الهی است.
حیات معقول انسان را به پذیرش احکام اخلاقی دینی هدایت می کند و انسان برای تمامی افکار، عقاید، اخلاق و رفتار خود دلیل و برهان معقول و مشروع دارد. در این نوع زندگی رعایت اخلاق بر مدار عقل میچرخد.
ولی عقل نیز مخلوقی مانند سایر مخلوقات با درجه ای بالاتر است که گفته اند" اول ما خلق الله العقل".
ماندگاری در ساحت عقل و تبعیت از او اگر چه ارزنده است اما برای یافتن هویت الهی کافی نیست و به نیرویی مافوق او نیازمندیم که بتواتند من ِ ما را از ما بستاند . "گفتم از خود برهم تا رخ زیبای توبینم" . به عبارت دیگر باید "هیچ " شد تا او را یافت .
امام در جایی می گویند: اگر عنایت او نبود ما هیچ بودیم، چنانچه از ازل هم هیچ بودیم و بعدها هم از حیث حیثیت خودمان هیچیم. این یک حجاب است بین ما و امیدوارم که خدای تعالی آن را بردارد. و ما بفهمیم که هیچیم و هیچ"
عین القضاه همدانی میگوید: عقل برای آن آفریده شده که برخی از موجودها را ادراک کند چنان که چشم برای ادراک برخی از موجودها آفریده شده واز ادراک بوئیدنی ها و شنیدنی ها عاجز است به همین ترتیب عقل هم از ادراک بسیاری از موجودها عاجز است (زبده الحقایق ، ص209)
امام خمینی معتقدند هنگامی انسان می تواند به درک خدایی که "مطلق کمال" است نائل شود و او را شهود کند که "هیچ بودن" خود را دریابد و این مهم هنگامی دست می دهد که بتواند با سلوک عاشقانه از جاذبه ملک و ملکوت و جبروت وحجاب عقل رها شود.
از اینرو توصیه می شود برای شکوفائی هویت الهی و تخلق به اخلاق الهی باید از عالم عقل نیز گذر کرد و به عالمی فراتر از عالم عقل که آن را عالم عشق می نامند در آمد.
عزیز بن محمد نسفی می گوید: این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل ، طوری دیگر هست و آن عشق است. درطور عشق چیزها معلوم شود که در طور حس و عقل نشود (بیان التنزیل ص188)
شیخ محمود شبستری نیز گوید:
ورای عقل طوری دارد انسان که بشناسد بدان اسرار پنهان
اگر چه عشق عرفانی ریشه در عقلانیت و حیات معقول دارد و از نتایج تفکر است، ولی عاشق در این ساحت از" ما" و "من" که به تعبیر امام " این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است "رها می شود.
امام در شرح چهل حدیث می نویسند "تا قلب در حجاب برهان است و قدم او قدم تفکر است به اول مرتبه صدیقین نرسیده و چون از حجاب غلیظ علم و برهان رست بی واسطه برهان به مشاهده جمال جمیل مطلق نائل می گردد و به لذت دائم سرمد می رسد و از او اسم و رسمی باقی نماند. (ص192) واین فنا در ساحت عشق رخ می دهد.
احمد غزالی نیز براین باور است: اگر کسی سلطنت عشق را نپذیرد به دام دشمن خطرناکی همچون شیطان مبتلا می گردد و شهر ایمانش به خرابه ای مبدل می گردد ، اگرچه با عمل به ظواهر و تمسک به ظاهر شریعت ویران به نظر نیاید. او عدم سلوک در راه عشق را بی سعادتی و بی توفیقی بزرگی می داند ( عرفان جمالی دراندیشه های احمد غزالی ،محمد رودگر،ص178)
در اندیشه امام، تخلق به اخلاق الهی، متصف شدن به همان مهرورزی و نثار محبت و رحمتی است که خداوند در همه حال به مخلوقات خود دارد. در این ساحت سخن از غیر خدا گفتن و نگریستن به غیر محبوب خطا و گناه است. زیرا چنین عاشقی غیر از معشوق و معبود مطلق غیری نمی بینند که بخواهد از او یاد کند. او واله و شیدای محبوب خویش است.
پیامبر اکرم (ص) در حدیث رویت فرمودند: پس از آنکه پروردگارم را دربهترین صورت دیدم "رایت ربی فی احسن صور" خداوند به فرمود از من چیزی بخواه وگفتم از تو حب خودت و حب هر آنچه را که مرا به حب تو برساند طلب می کنم .
و ابوالحسن دیلمی در این باره می گوید: پس از آنکه حضرت حق بر حضرت پیامبر اکرم (ص) تجلی نمود، محبت او را به اندازه ای برانگیخت که او غیر از محبت حضرت حق، چیز دیگری نخواست. ( عطف الالف المالوف علی الام المعطوف ص9)
تخلق به اخلاق الهی انسان را از هر گونه رنگ و بویی جز رنگ الهی باز می دارد " صبغه الله" ویژگی چنین انسانهای عاشق عاقل است.
زبس بستم خیال تو، "تو"گشتم پای تاسر من "تو" ، آمد خُرده خُرده، رفت "من" آهسته آهسته
جامعه ای با حضور چنین انسانهایی آرزوی امام خمینی بود و انقلاب اسلامی را زمینه ساز چنین جامعه ای تصور می کردند. از اینرو در بیشتر صحبتهایشان از خودسازی و رعایت چنین اخلاقی صحبت می کردند که بتواند به پرورش هویت الهی انسان بینجامد و موجب عبودیت انسان شود. عبادت در این نگاه، معانقه عاشقانه با خداوند است. گفته اند "افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه".
در نگاه امام پیراستگی از انیت و انانیت و حب نفس و اتصاف به تقوا، انسان را مستعد عشق به ذات مقدس می کند و می تواند صفات ذات مقدس الهی را در وجود خود محقق نماید و تخلق به اخلاق الله پیدا کند در این صورت همه زشتی های نفسی و وهمی وخلقی از وجودش پاک می گردد و مورد عنایات خاصه حق جل جلاله واقع می گردد و با لطف و رحمت خاص خود از او دستگیری می فرماید.
با دعایی از حضرت امام که در آغاز کتاب شرح چهل حدیث آورده اند سخن خود را به پایان می برم
خداوندا آینه دل را به نور اخلاص روشنی بخش. زنگار شرک و دوبینی را از لوح دل پاک گردان، شاهراه سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما ، و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما. آمین
[1] بعثت لاتمم مکارم الاخلاق