سخنرانی دکتر فاطمه طباطبایی در همایش بین المللی عرفان در تمدن اسلامی؛ تأثیر مکتب ابن عربی در بالکان، ایران و ترکیه"

هجرت و جهاد سرآغاز تمدن اسلامی

در تبیین زیربنای تمدن اسلامی میتوان از دو عنصر تمدن ساز هجرت و جهاد نام برد که عارفان اسلامی به نحو وافی به تعریف و تبیین و چگونگی بهره مندیاز آن دو یاد کردهاند. ظهور دین اسلام با هجرتِ حضرت محمد (ص) و انتخاب چنین رویدادی به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان نشان دهنده اهمیت این موضوع است.

 

هجرت و جهاد سرآغاز تمدن اسلامی

 

خانم دکتر فاطمه طباطبایی

 

چکیده:

در تبیین زیربنای تمدن اسلامی می­توان از دو عنصر تمدن ساز هجرت و جهاد نام برد که عارفان اسلامی به نحو وافی به تعریف و تبیین و چگونگی بهره مندیاز آن دو یاد کرده­اند. ظهور دین اسلام با هجرتِ حضرت محمد (ص) و انتخاب چنین رویدادی به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان نشان دهنده اهمیت این موضوع است.

در عرفان اسلامی، هجرت و جهاد دارای مراتب است و اولین مرتبه هجرت، در ساحت نفس تحقق می­یابد؛ یعنی هجرت از "منِ" مادی و غیرالهی و همچنین رذایل اخلاقی که با جهاد اکبر و مبارزه با هواهای نفسانی متناظر بوده و از همین طریق امکان پذیر می­گردد. در این نگاه، هجرت کننده با مراقبه لحظه به لحظه که -به منزله جهاد دائمی است – ابتدا به معرفت خویش نائل شده و با درک "من الهی" و "نفخه ربوبی" معنویت و ضرورت آن را درمی­یابد، معنویتی که خلاء آن، جامهع انسانی را به یک بحران جدی در مقیاس جهانی تبدیل کرده است.

اینجاست که افزون بر شکوفائی بعد معنوی خود، سازنده جامعه­ای انسانی و "حیات طیبه" خواهد بود.

این پژوهش با نگرش به آراء عرفانی ابن عربی و امام (ره) به تبیین و تلازم این دو عنصر تمدن ساز پرداخته است که متأسفانه در جهان امروز با عدم شناخت دقیق آن، آموزه­های اسلامی بویژه "جهاد" دست آویزی برای مبارزه با اسلام حقیقی قرار گرفته و موجب اسلام هراسی، ملی گرایی افراطی، خشونت و تعصب گردیده است.

کلید واژه: هجرت، جهاد، خودشناسی، معنویت، ابن عربی، امام خمینی

 

 

مقدمه:

واژه هجرت در فرهنگ اسلامی، واژه­ای مقدس و نقطه آغازین تمدن اسلامی است و در نگاه مسلمانان یک اصل اسلامی و دستوری اعتقادی و رسالتی اجتماعی محسوب می­شود.

در نگاه عارفان مسلمان هجرت، حرکتی تکاملی و خروج از مرتبه­ای مادون و ورود به مرتبه­ای رفیع برای رها شدن از تنگنا و ظلمت عالم مادی یعنی نازل­ترین مرتبه از مراتب جهان هستی است. خداوند در قرآن کریم – که به تعبیر امام خمینی کتاب انسان سازی است- ضمن ستودن مهاجران، به دو نوع هجرت آفاقی (ورود به جهان پهناور و گسترده بیرونی) و انفسی (تن و روان انسان) اشاره کرده و انسانها را به بهره­مندی از هر دون نوع هجرت با دستوراتی مانند "سیروا" و "فتها جروا" (نساء/92) فراخوانده و به مخاطب خود می­آموزد که به منظور رهایی از موانع تعالی، به سوی آگاهی، کشف راز و رمز عالم هستی و همچنین عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان، هجرت کنید و با صراحت اعلام می­دارد که عذر کسانی را که می­گویند ما مستضعفی بودیم که ظالمان بر ما سلطه پیدا کرده بودند، نمی­پذیرد و می­فرماید "ارض الله واسعه فتهاجروا فیها (97/نساء). در این آیه همه به داشتن اختیار و اراده انسان توجه داده می­شود و هم این حقیقت را آشکار می­سازد که خداوند برای انسان، سلطه­پذیری و مقهور ظالم شدن را روا نمی­دارد و با فرمان به هجرت، از او می­خواهد تا از کرامت و شرافت خود پاسداری نماید. بدیهی است حفظ کرامت، مبتنی بر شناخت خود است. از این رو در فرهنگ اسلامی به شناخت نفس توصیه شده و آن را مقدمه خداشناسی نیز دانسته و گفته­اند: "من عرف نفسه فقد عرفه ربه"

خداوند در قرآن کریم با فرمان "علیکم انفسکم و تخلقوا باخلاق الله" انسان را به معرفت نفس و تخلق به اخلاق الهی فراخوانده است و امام علی (ع) نیز در معنای هجرت و پیوند آن با اخلاق نیک می­فرمایند: "یقول الرجل هاجرتُ و لم یهاجر"

زیرا "انما المهاجرون اللذین یهجرون السیئات و لم یاتوا بها".

بدین ترتیب، به نظر می­رسد خود ناشناسی و عدم توجه به دو عنصر یاد شده - هجرت و جهاد که لازمه خودشناسی است- انسان را از جهت فردی، با بحران "بی­هویتی و از خود بیگانگی"، "بی­اخلاقی" ، "پوچ گرایی" و در بعد اجتماعی به "از هم گسیختگی" رواج "خشونت" و "جنگ و نزاع­های قومی و قبیله­ای و ملیتی" گرفتار می­سازد.

چنانچه مشاهده می­شود انسان امروزی از ناراحتی­هایی مانند "افسردگی، "اضطراب"، "ناامیدی" رنج می­برد و پیشرفتهای علمی و فناوری کمکی نکرده­اند و برخی از عالمان علوم انسانی علت آن را خلاء معنویت ذکر می­کنند. به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، "امیدی به بقاء بشر، منهای معنویت نیست زیرا او خود و تمدن و حتی زمینی را که در آن قرار گرفته به دست خود نابود می­کند".[1]

حال معنویت چیست؟ و چه نسبتی با ادیان بویژه ادیان الهی دارد بحث­های بسیاری صورت گرفته و به گفته شلدریک تعریف کلی واحدی از معنویت وجود ندارد.[2]

در عرفان اسلامی میان معنویت و عرفان رابطه­ای عمیق وجود دارد که گاه در استعمالات عرفی مترادف یکدیگر بکار برده می­شوند[3]. امام خمینی عارف معاصر نیز معنویت را نیاز واقعی انسان دانسته و معتقد است که انسان با معنویت، به وجود خود محتوا می­بخشد. ایشان دردناک ترین درد جامعه بشری را عدم پاسخگویی به نیاز معنویت عنوان می­کنند.[4]

رویکرد نحله­ها، فرقه­ها و مکتب­های مادی­گرا و غیردینی به معنویت، بیانگر نیاز به آن است. آنچه مسلم است آنست که جذابیت­های علمی و وعده­های مدرنیزم، و اتکا به عقل و محور دانستن انسان، اگرچه او را از فرو افتادن در دام خرافات تا حدودی نجات بخشیده اما به دلیل نادیده گرفتن عالم غیب و معنویت حقیقی که به گفته جورج ویگل،[5] تمایل به سوی جهان غیرمادی ویژگی مردمان عصر حاضر است.[6] نتوانسته مشکل روحی انسان امروزی را حل کرده و آرامش او را تأمین نماید.

امام خمینی، وظیفه انسانی را که خواهان درک معارف و حقایق یقینی (عرفان نظری) و اتصاف به صفات الوهی (عرفان عملی) است، معرفت نفس و درک منزلت و جایگاه خویش می­دانند و بر این باورند این مهم با پیوستگی هجرت انفسی – که زدودن رذیلت­های اخلاقی و رهایی از "من مادی" و متصف شدن به فضیلت­های اخلاقی که همان صفات الوهی انسان است و – جهاد اکبر- که مبارزه با هواهای نفسانی است – محقق می­گردد.

چنین انسانی با احساس قرب به خدایی که حکیم و رئوف و قادر است و از رگ گردن به انسان نزدیک­تر است[7] نه تنها گرفتار بحران هویت نمی­شود بلکه انسانی خردمند، پویا، امیدوار و عاری از "آشفتگی­های درونی" شده و خواهد توانست در پرتو نور فطرت الهیش، اتصال خود را به "نورالانوار" یا "روح کل" و "خدای غنی مطلق" ببیند. بدیهی است چنین انسان مهاجر و جهادگری می­تواند سازنده تمدن بزرگ انسانی باشد و حرکت­های رو به رشد اجتماعی را موجب گردد. نوع تمدنی را که در تاریخ انسان از 50 هزار سال پیش تاکنون یعنی تا تمدن آمریکا می­شناسیم، همه­ی این تمدن­ها متعلق به اقوام و نژاد مهاجر است.[8]

هدف این نوشتار، تبیین دو اصل اساسی هجرت و جهاد و ابتناء آنها بر هجرت انفسی و جهاد اکبر از منظر ابن عربی[9] و امام خمینی است که می­تواند انسان را در تحقق شناخت خود، فهم معنای زندگی و تعامل با سایر انسانها و دیگر موجودات هموار ساخته و در تأسیس جامعه­ای عاری از خشونت و پریشانی و به دور از تعصب و خودکامگی که تداوم بخش تمدن اسلامی است توانا سازد.

هجرت در عرفان اسلامی

هجرت مصدر یا اسم مصدر به معنای خروج، دوری گزیدن، انتقال از مکانی به مکان دیگر است و واژه­ای قرآنی است که به آفاقی و انفسی تقسیم شده و به معنای جدا شدن از آنچه به انسان چسبیده است نیز می­باشد. به بیان استاد مطهری، دین اسلام از جنبه اجتماعی برد و پایه هجرت و جهاد استوار بوده است[10] و خداوند در قرآن مهاجران را هم ردیف مجاهدان و ایمان آورندگان آورده است "اللذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا" هجرت به مثابه پلی میان ایمان و جهاد قرار دارد.

خداوند مهاجرانی را که بن مایه هجرتشان ایمان به خدا و پیراسته از هرگونه نیات و خودخواهی است مورد ستایش قرار داده است.

در عرفان اسلامی هجرت، فقط یک رخداد تاریخی مربوط به صدر اسلام و یا ویژه عابدان و زاهدان نیست که ترک دنیا کرده­اند تا خدا را در آخرت بیابند که آن یکی از مصادیق هجرت است. هجرت در این نگاه، حرکتی است بر محور عقل برای شکوفایی انسانیت، کسب حرّیت و آزادی، درک عشق و محبت، برقرار کردن روابط انسانی با همه مظاهر الهی و بالاخره شناخت نشانه­های خداوند و راز و رمز شگفتی­های عالم خلقت که خداوند فرمان داده آن را در آفاق (جهان بزرگ) و گسترده بیرونی وانفس (جهان درون) جستجو کند. از این رو در نگاه عارفان بر انسان طالب حقیقت لازم است تا در طول عمر خود پیوسته در هجرت باشد تا درتمام لحظه­ها وظایف خودش را بشناسد و به آن عمل کند.

چنانچه گفته شد نخستین دستوری که در شریعت نبوی به انسان دادهشده رعایت حق نفس است که به رعایت حق خداوند منجر می­شود. بدین ترتیب انسان با هجرت از خویش و مبارزه با هواهای نفسانی می­تواند خود را که به صورت خدا آفریده شده[11] و از همه صفات الهی برخوردار است بشناسد و آن کمالات را در وجود خویش ظاهر سازد.

ابن عربی در مورد ویژگی چنین انسانی می­نویسد: او محبوب و مقرب خدا واقع می­شود و خداوند گوش و چشم و دست و سایر قوای او می­گردد. هیچگونه تصرفی در عالم جز به اذن حق و برای حق ندارد. "و من شرط صاحب هذا المقام ان یکون الحق سمعه و بصره و یده و رجله و جمیع قواه الصرفه له فلا یتصرف الا بحقٍ فی حقٍ لحقٍ و لا یکون هذا الوصف الا لمحبوب و لا یکون محبوباً حتی یکون مقرباً ...."[12]

روزبهان شیرازی حقیقت هجرت را در آن می­داند که انسان از نهاد خود هجرت کند و خواسته­های خود را ترک نماید. همچنین می­نویسد: "هجرت آنست که قدم نیستی بر تارک صفحات خود نهی، تا مهر ازل از پرده­برداری و عشق لم یزل جمال خود بنمایاند." زیرا گفته­اند:

نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار            کو هنوزاند صفات خویش ماندست استواژ

امام خمینی هجرت را بیرون آمدن انسان از وجهه­های تاریک و مادی وجود خویش (جسم و تن) و رفتن به سوی روحانیت و جنبه­های نورانی نفس می­دانند، نفسی که برخلاف جسم از جنس نور است و به خود و احساساتش علم حضوری و شهودی دارد.

هجرت سفری در فاصله دو «من» است، "منی" که گرفتار روزمرگی و مقید به قیود اعتباری و حصارهای ناخواسته برای رسیدن به "منی" پیراسته از وهمیات و اعتباریات و تعینات و تعقلات است.

به عبارتی دیگر، هجرت بیرون آمدن از هستی عاریتی (نمود) برای یافتن وجهه حقی (بود) خود است. بایزید بسطامی می­گوید: «از خویشتن خویش برون آمدم چون آنگونه که مار از پوست خویش».  بزرگان دین زدودن رذایل اخلاقی و اتصاف به فضیلت­های اخلاقی را نوعی هجرت خوانده اند. [13]

امام خمینی ضمن تاکید بر هجرت، هدف رسالت و تاسیس حکومت از ناحیه پیامبران واولیاء الهی را در رها ساختن انسان از ظلمت طبیعت و رساننده به ساحت نور احدیت بیان می­کنند[14] و بر این باورند همانگونه که حقیقت پیامبر (ص) با دو اسم شریف "الحکم" و" العدل" اسماء الهی را در جهت اعتدال در ظهور و بطون مظاهر خویش تدبیر می­کند، انسان­ها را نیز در عوالم ظاهری و باطنی وجود، یاری می­رساند تا از نور فطرتشان بهره گیرند و با رعایت حد اعتدال به غایت خود که اتصال به مبدأ اعلا وساحت الوهیت حق تعالی است، نائل شوند. [15]

به شهادت تاریخ دریافته می­شود که در صدر اسلام افرادی با چنین ویژگی­هایی توانستند به فتوحات چشمگیری نائل شوند و اسلام را از آسیای مرکزی تا اسپانیا و... وسعت ببخشند و سازنده تمدن اسلامی باشند. خلیفه بزرگ اسلام علی بن ابی طالب (ع)  برغم مخارج سنگینی که دربار ساسانی برای اداره مجالس خود بر مردم تحمیل می­کرد او فقط با چند همکاری، امپراطوری وسیع را اداره می­کرد و خود چونان زاهدترین مردم زندگی می­کرد[16].

 بدین ترتیب انسان با هجرت توام با جهاد، زیستن در پرتو نور فطرت الهی را که خداوند در درون او قرار داده تجربه می­کند. از ظلمت مادیات و موانع مزاحم رها می­شود و از زیبایی­های حقایق هستی لذت می­برد و می­تواند نقش جانشینی خدا را ایفا کند و همچون خداوند به همه موجودات نگاهی کریمانه داشته و مجرای اراده خداوند در خیر رسانی به موجودات گردد .روشن است برای چنین انسانی ،منفعت فردی ، معنا و مفهوم ندارد، زیرا "من" او در" ما" واراده او در اراده حق فانی شده است و مبنای ارتباطات بر پایه فضیلت و نیکی و حفظ کرامت انسان استوار است. اگر به هجرت آفاقی و ظاهری و یا به جهاد و کارزار با دشمنان دین هم می­پردازد به منظور توسعه فرهنگی و رشد و شکوفائی اخلاقی و نجات انسانها بر مبنای آگاهی و مهربانی  خواهد بود.

انواع هجرت

عارفان از دو نوع هجرت ظاهری و باطنی یاد کرده­اند.

اولین مرتبه هجرت را، هجرتی فیزیکی و صوری می­دانند و زمانی اتفاق می­افتد که انسان برای نیل به بهروزی و آزادگی، و یا برای اصلاح دیگران و تبلیغ دین و راه و رسم زندگی متعالی و اخلاقی، تصمیم به مهاجرت فیزیکی می­گیرد و از شهری و دیاری به مکان دیگری می­رود و با این هجرت خود را از تیر رس نگاه و داوری دیگران و نقاب­ها و پیرایه­ها، و سلطه پذیری کافران رها می­سازد.

 در فرهنگ اسلامی به چنین هجرتی نیز توصیه شده است.

در دیوان منسوب به امام علی(علیه السلام ) چنین آمده:

تَغَرَّب عَنِ الاوطانِ فی الطَلَبِ العُلی                    وَسافِر فَفی الاسفارِ خَمسُ فوائِد

تفَرُجُ هَمٍ  و اکتسابُ مَعیشهٍ                          وَ عِلمٍ  وَآدابٍ وَ صُحبَتِ ماجدِ

  در به دست آوردن فضیلت وکمال از وطنت سفر و هجرت کن که  اگر هوشیار باشی از سفر و هجرتت پنج فایده نصیبت می­شود. 1- غم و اندوه از دلت رخت برمی­بندد 2-برای کسب معیشت بهتر، توانا می­شوی 3-کسب علم می­کنی4- آداب­های گوناگون را فرا می­گیری 5- با افراد نیک هم صحبت می­شوی که در مصاحبت با نیکان فواید بسیاری است. همچنین در وصیت خود به فرزندشان فرموده­اند: قارِن اهلَ الخیر تَکُن مِنهُم .[17] با نیکان همنشین باش که از آنان می­شوی.

 چنین مهاجرانی فرمان خداوند را که فرمود "هاجروا " و از سفر و هجرت خود عبرت بگیرید [18] اجابت می­کنند و  به همگان می­آموزند در عین حفظ هویت و اعتقادات خود می­توان به آزادی و عقاید دیگران نیز احترام گذاشت، می­توان دوستی­ها، معامله­ها، ارتباطات با دیگران را بر اساس کرامت انسانی بنیان ننهاد و جامعه انسانی را محقق ساخت، همانگونه که در صدر اسلام، تمدن اسلامی با حضور چنین مهاجران و مجاهدانی ظهور و رشد و نمو پیدا کرد.

  استاد محمد رضا حکیمی می­نویسد: مسلمانان به هر جای گام می­نهادند عقاید توحیدی خودرا می­گفتند، جهان­بینی، معارف آموخته خود، آیات قرآن، سخنان و تعالیم پیامبر اکرم (ص)را نقل می­کردند درباره سیاست و قضا و قدر، آغاز و انجام جهان، ابدیت روح، حقیقت حیات و دهها مسائل مهم  بحث می­کردند و همه اینها  افزون بر نشر اندیشه اسلامی، بنیادهای عقیدتی، مذاهب فقهی، نظام­های اخلاقی و مبانی اقتصادی جدیدی را به دنبال داشت که موجب بارور شدن و غنای فرهنگ اسلامی گردید و دهها عالم و دانشمند به پژوهش در باره موضوعات مهم پرداختند.

  تعقل و اجتهاد در عقیده، دو اصل مهم از نظام تربیتی اسلام  بود که  باعث شد مسلمانان از پیروی نابخردانه دوری کرده و در آنها جرئت و جسارت اجتهاد و پژوهش را تقویت کرد.[19]

در دنیای امروزی نیز شاهد چنین مهاجرانی هستیم که با پذیرش همه سختی­ها و بی­عدالتی­ها از سوی مدافعان دروغین دموکراسی، از حقانیت دین خود و باورها و سنت­های پسندیده ملی خود پاسداری می­کنند.

ابن عربی درباره هجرت صوری می­نویسد: "علیک بالهجره ولا تقم بین اظهر الکفار فان فی ذالک اهانه دین الاسلام و اعلاه کلمه الکفر علی کلمه الله".[20]  بر تو باد هجرت و در میان کافران نماندن که در آن اهانت به دین اسلام و علّو کلمه کفر بر کلمه الله است. و چون خواسته خداوند علوّ کلمه" الله" است  بنابراین اگر انسان احساس کند حضور او موجب برتری کافران بر مومنان است لازم است از آن مکان هجرت کند. تا بتواند از آزادی اجتماعی بهره مند شود.

هجرت انفسی

هجرت انفسی، پیراسته شدن از انانیت، خودخواهی، خودپسندی و جدا شدن از هر آن چیزی است که به انسان چسبیده و مانع رشد و تعالی و شکوفائی انسانیت اوست. در فرهنگ دینی هجرت انفسی وظیفه اولیه هر انسان مسلمان است که روح خود را از اسارت مادیات و تعلقات و وابستگی­های مادی رها سازد تا بتواند طعم"آزادی معنوی" را که شأن انسانی او خواهان آنست بچشد.

خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم معروف به پیر هرات می­نویسد: "هجرت دو است، یکی ظاهر و دیگری باطن که ترک اختیار است. هجرت ظاهر موقت است و هجرت باطن مستدام.

هجرت ظاهر دو طرف دارد یکی آنکه از دیار و اوطان خویش هجرت کند و به طلب "علم" شود و طرف دیگر آنست که به طلب "معلوم "شود.

 طالب علم، در روش "خود" است و طالب معلوم در کشش  "حق".

 آنکس که در کشش حق و برای حق بود،  موید به تایید عصمت وکشش حق شود و پیوسته در انتظار استماع سخن حق باشد "[21]

در تفاوت دو مهاجر انفسی و آفاقی می­نویسد: مهاجر ظاهری، خانه و شهر خود را وداع گوید؛ مهاجر باطنی هر دو عالم را وداع کند و به دو نوع هجرت حضرت موسی(ع) اشاره می­کند و می­نویسد:

"موسی طالب علم بود، بازماند و بار دیگر طالب معلوم شد و سی روز در انتظار سماع کلام حق بماند. "  

ابن عربی درباره ضرورت هجرت انفسی می­نویسد:

"فلتهاجر عن کل خلق مذموم شرعا قد ذمه الحق فی کتابه او علی لسان رسوله (ص) "باید از هر خلق و خوی نکوهیده که شرعاً خداوند در کتابش و یا به زبان پیامبرش نکوهش کرده هجرت کنی. [22]

امام خمینی هجرت معنوی و انفسی را هجرت انسان از بیت نفس و منزل دنیا بسوی الله و رسول او می­دانند و متذکر می­شوند حرکت از بیت نفس لوازم و آثاری دارد. یکی از آثارش رهایی از انیت و انانیت است. بدین ترتیب تا انسان گرفتار "انیت"باشد مانند انسانی که هنوز در محله و خانه خودش است مسافر و مهاجر محسوب نمی­شود و از برکات و نتایج سفر و هجرت نیز بی­بهره است .[23]

در نگاه امام خمینی بالاترین ظلمت­ها  ظلمت "انانیت" است و هرگز با الهیت جمع نمی­شود. تا انسان گرفتار پرستش بت نفس است نمی­تواند خداپرست باشد؛ زیرا خداپرستی، با بت پرستی قابل جمع نیست.[24] ایشان ریشه و مبنای گرفتاری­های بشر امروز را هم ظهور (انانیت) و خودخواهی ذکر می­کنند که نمی­گذارد انسان از علم حصولی و رسمی هجرت کرده  و از علم حضوری و شهودی بهره­مند شود در نتیجه نخواهد توانست حقایق غیبی و راز و رمز جهان هستی را هم درک کند. حقایقی که تعبیر مولانا جلال الدین رومی "بی­چگونه"، بی ز"کیف" وبی ز"چون" اند توصیف می­شوند.

 در دل مومن بگنجیدم چو ضیف                            بی ز"چون" وبی"چه گونه" بی ز"کیف"[25]

امام خمینی با استناد به آیه"و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله (نساء 100) می­نویسند: احتمال دارد منظور از این بیت، وجهه مادی و نفسانیات انسان باشد؛ بنابراین کسی که توانسته خود را از تنگنا و ظلمتکده "انیت"و"انانیت"رها سازد مهاجری است که بسوی کمال مطلق و مطلق زیبایی که ساحت الوهیت است هجرت می­کند آنهم به گونه­ای که هیچ آثاری از وجوه خلقی و مادی او باقی نماند. چنین انسانی در تغییر و اصلاح خود و ساختن جامعه ایده­ال و همچنین در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران و انجام تکالیف اجتماعی و حفظ کرامت انسانی توانا و متعهد است او می­تواند ندای معبود را بشنود و طعم عشق و محبت ازلی و حقیقی را که به گفته عارفان اساس زندگی است،[26] بچشد. در این صورت رفتارش با خود و دیگران و جهان پیرامونش بر اساس محبت شکل می­گیرد. و در صورت نیاز جان خودش را –جهاد اصغر- نیز در راه احقاق حق و شکوفائی دین اش نثار می­کند.

بدیهی است چنین کسی با ادراک موت حقیقی-موتوا قبل ان تموتوا- درمی­یابد که هرچه هست اوست و جز او چیزی نیست به بهشت و نعمت­های خداوند هم توجه و عنایتی ندارد و اجر و پاداش او ساحت الوهیت است.[27]

ایشان، از گروه دیگر مهاجرانی هم یاد می­کنند که هجرت کرده­اند اما هجرت آنها به غایت نرسیده و جهاد آنها ناتمام است؛ زیرا از خود به تمامه فانی نشده­اند. بدیهی است اینان نیز نمی­توانند حق جهاد فی سبیل الله را آنگونه که شایسته است رعایت کنند.

آنگاه به گروه دیگری نیز اشاره می­کنند و می­گویند. گروهی مانند ما در همین ظلمتکده دنیا و بالاتر از آن در انانیت و نفسانیت خود زندانی هستیم هرچه می­خواهیم برای خود می­خواهیم و به فکر نیفتاده­ایم که هجرت کنیم. همه تلاشمان را صرف همین عالم ماده می­کنیم [28].

به تعبیر استاد شهید مطهری کسی که خود اسیر شهوات و خشم و حرص و امیال دنیوی است هرگز نمی­تواند به آزادی و شأن انسانهای دیگر احترام بگذارد. گام اول آنست که خود از نفسانیات آزاد شود تا بتواند دیگران را آزاد سازد و به معنای حقیقی دینی، مهاجر و مجاهد باشد که گفته­اند "المهاجر مَن هجر السیئات" و "المجاهد من جاهدَ نفسه"[29]. وی در اهمیت این دو اصل مهم می­گوید اگر هجرت و جهاد نباشد انسان جز زبونی و اسارت چیزی عایدش نمی­شود. [30]

در نگاه امام کسانی می­توانند سکان هدایت و ترقی و تعالی انسانها و مبارزه با کافران و دشمنان دین را بر دوش گیرند که  به دو هجرت و جهاد یاد شده نائل شده باشند. ایشان شهدای انقلاب اسلامی را رادمردان و مهاجرانی توصیف می­کنند که از عالم ادنی و جهان سفلی به وادی ایمن و ملکوت اعلا رسیده­اند و در جستجوی حیات، سرچشمه را یافته و سیراب و سرمست از جرعه "ارجعی الی ربک" به رویت جمال و کشف رضایت حق نائل آمده­اند و "کفی بهم فخرا" [31]. سپس می­گویند چه غافلند دنیاپرستان و بی­خبران که ارزش شهادت را در صحیفه­های طبیعت جستجو می­کنند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب و تعقل مدد می­خواهند حاشا که این معما جز به عشق میسر نگردد.[32] در نگاه امام بهترین  و کوتاهترین مسیری که انسان را به خداوند می­رساند عشق است و حقیقتی هم که با عشق دریافته می­شود هرگز از عقل و برهان به دست نمی­آید «از درس و بحث مدرسه­ام حاصلی نشد»؛ زیرا عقل بشر محدود است و بر نامحدود اشراف و احاطه پیدا نمی­کند. اوج ادراک عقل، اقرار و اعتراف به جهل است غایهُ العقلِ الاعترافُ بالجهل.[33] اما هیچ حرکت و هجرتی در ابتدا بدون همراهی عقل وآگاهی به ثمر نمی­رسد. بنابراین عقل و معلم و کتاب و دفتر، گام­های نخستین هجرتند و در حکم معدات و مقدمات محسوب می­شوند و باید مراقب بود که هر کدام از این­ها خود حجاب حقیقت واقع نشوند که هشدار داده شده "العلم هوالجاب الاکبر" و برای رهایی از آنها به جهادی مستمر نیازمند است. مهاجر در گام اول هجرت انفسی، از تفکر که کار عقل است بهره می­گیرد و می­تواند  از جزء به کل برسد، از موهومات و تعینات عبور کند ولی درمی­یابد حوزه­ها و افق­هایی وجود دارد که عقل که خود مخلوق است نمی­تواند راهنمای او باشد از عشق که به تعبیر عارفان، طوری ورای طور عقل است[34] مدد می­گیرد و از عالم صورت و تعین برهان رها می­شود.

بنابراین هجرت صوری و آفاقی در صورتی انسان را به مقصد عالیش می­رساند که بر هجرت انفسی استوار بوده و با جهاد اکبر و مراقبت دائمی از نفس توام باشد.

 خداوند می­فرماید: سنریهم ایاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین  لهم انه الحق (فصلت  53)

ما آیات و نشانه­های خودرا در جهان بیرون و جهان پهناور درون انسان نشان می­دهیم تا برای آنها  آشکار گردد آن که حق و حقیقت است ذات خالق یکتاست. این آیه به خوبی نشان می­دهد که با هجرت انفسی که سفر به درون  است می­توان حق را دریافت.

چنین مهاجر و مجاهد عاشقی میان خود و خدایش فاصله­ای نمی­بیند. عزالدین نسفی بر این باور است که میان انسان و خدا نه راه طولی است و نه عرضی؛ زیرا عاشق درمی­یابد که وجود یکی بیش نیست و آنچه میان او و معشوق وجود دارد نیاز عاشق است و غنای معشوق.  [35]

به تعبیر پیر هرات، انسانی از این حقیقت آگاه می­شود که با هجرت خود  از "نفس" به "دل" و از دل به "جان" و از جان به "حق" رسیده باشد.

امام خمینی به تعبیر شاعرانه برای وصول به این مقام می­گویند:

باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی                  و انگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی

و در کتابها و سخنرانی­های خود درباره ضرورت خودسازی و راهکار هجرت و جهاد به تفصیل سخن گفته­اند که مجال طرح آن در این مختصر نیست.[36]

در نگاه خواجه عبدالله انصاری،"نفس" منزل "اسلام" و "دل" منزل "ایمان" و "سرّ" منزل "معرفت" و "جان"، منزل "توحید" است.  از "اسلام" به "ایمان" هجرت باید و از "ایمان" به "معرفت" و از "معرفت به "توحید"، اما توحیدی که علایق از آن منقطع، اسباب مضمحل، رسوم باطل، حدود متلاشی و اشارت متناهی و عبارت منقضی  است[37].

در این نگاه عالمانی که از هجرت انفسی غفلت دارند نه خود به تعالی می­رسند و نه می­توانند نجات دهنده انسانها باشند. نصیب آنها بهره­های مادی دنیایی است؛ زیرا در عالم حس و شهادت که به تعبیر امام خمینی نازل­ترین مرتبه هستی است سیر می­کنند و دلبستگی­هایشان ماده و مادیات است و به درخواست آزادی روح خود از اسارت ماده توجهی ندارند. بنابراین شوق و عزم رفتن و هجرت از این عالم متکثر را هم نخواهند داشت. شان و کرامت خود در عالم مادی و جهان طبیعت حصور می­شود و همین امر مانع هجرت او می­گردد.

قرآن درباره اینان می­فرماید "ان اللذین لایرجونَ لقاءَنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها واللذین هم عَن ایاتنا غافلون" یونس 7-10

آنها به لقاء ما امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلبسته­اند و از آیات و نشانه­های ما غافلند.    

ابن عربی با قبول این حقیقت که خداوند  به حسب "کل یوم هو فی الشان" دائم در تجلی است معتقد است همین امر موجب تلون و تغییر در انسان می­شود  و او را به بی­قراری ممدوح و پسندیده می­کشاند؛ زیرا ایستایی و رکود در هر مرتبه از وجود که واقع شود ملال­آور است و هجرت، زداینده ملال و اندوه بوده و موجب رهایی انسان از اضطراب­های وجودی چه در ساحت مادی و چه در ساحت روحانی می­باشد.

مهاجر از نگاه امام خمینی

 امام خمینی در کتاب مصباح الهدایه مهاجر حقیقی را برای خواننده خود به تصویر می­کشند و می­نویسند:

مهاجر کسی است که با معرفت و یقین به سمت اسم جامع الهی (الله) هجرت می­کند. و می­تواند از حقایق یقینی مانند احدیت، مشیت، فیض اقدس و مقدس برخوردار شود.

 او از تردید و دودلی که به تعبیر قرآن ویژه منافقان است، پیراسته است چراکه درباره هدفش به یقین رسیده و با اتکا و یقین به لطف خداوند و اطمینان به دستگیری او و هادیان طریق گام برمی­دارد. در کتاب دیگری موسوم به شرح دعای سحر[38] در توصیف مهاجر می­نویسند:

 مهاجر کسی است که 1- ازگورستان مفاهیم ظلمانی و حجاب الفاظ عبور کرده 2- گرد و غبار عالم طبیعت را از خود دور افکنده 3- از دنیا به آخرت رجوع کرده. (از ظواهر کلمات به معنا و باطن آنها پی برده است)  4- از نفیس­ترین و مهم­ترین هدیه خدا که انشراح صدر و یا انفتاح قلب است بهره­مند می­شود و می­تواند روح معانی و سرّ حقایق مکنون را فهم و درک کند و به معرفت یقینی برسد و از تاریکی تعین، به نورانیت بی­تعینی، و از درکات نقص، به درجات کمال راه یابد. چنین معرفتی او را دارای عزم و اراده می­کند هم مقصد و هم راه را به او نشان می­دهد.

نکته قابل تأمل این است که انسان مسلمان باید توجه داشته باشد که مبادا با پرداختن به هجرت صوری، از هجرت انفسی غفلت بورزد. که هجرت انفسی مقدمه و زیر بنای هجرت صوری خواهد بود. چنانچه برخی گرفتار چنین انحرافی شده­اند.

تعریف جهاد

جهاد در لغت به معنای کوشیدن است و افزون بر آن، دربردارنده معنای رویارویی با گروه مخالف دین هم هست. در فرهنگ اسلامی به کوششی اطلاق می­شود که انسان برای دفع ظلم ظالم و یا احیای دین انجام می­دهد. جهاد یکی از فروع دین اسلام و یکی از ارکان عبادی و یک فرمان الهی است و خداوند فرموده "و جاهدوا فی الله حق جهاده .."گاه با فی سبیل الله همراه آورده شده که روشن می­کند مجاهد برای تقرب به خدا انجام می­دهد. برخی معتقدند جهاد فی سبیل الله در برابر کسانی است که راه بسوی خداوند را مسدود می­سازند و یا انحرافی در آن ایجاد می­کنند.

در ابتدای ظهور دین اسلام به هرکار خیری مانند طلب روزی حلال، علم آموزی، رسیدگی به امور والدین، مردم، بخشش به مردم و دوری از افکار ناپسند جهاد گفته می­شده. همچنین مقابله با انسانهایی که مومنان و ایمان آورندگان را مورد اذیت و آزار و تهدید قرار می­دادند، جهاد گفته شده گروه مومنان با عنوان "جهاد فی سبیل الله" و گروه مخالفان توسعه اسلام با عنوان  "صدّ عن سبیل الله" مقابل هم قرار می­گرفتند، جنگ­افروزی  در قرآن یکی از مصادیق" صد عن سبیل الله" است که می­خواستند مومنان از دین خود دست بشویند و اینان در واکنش به آنان برای حفظ ایمان خود با آنان مبارزه می­کردند.[39] 

در نگاه عارفان جهاد نوعی بازسازی روز جزاست؛ زیرا انسان نفس خود را مورد محاسبه قرار می­دهد و آنچه را که خدا دوست دارد می­پسندد و از او مطالبه می­کند و به آن پند می­دهد.

پیامبر (ص) کسی را که برای احیاء دین اسلام عمر خود را در  طلب فرا گرفتن علم و دانش و نشر آن در میان مردمان سپری کرده مجاهدی توصیف کرده­اند که یک درجه از مقام انبیاء پائین­تر است. [40]

جهاد نیز به مثابه هجرت، به ظاهری و باطنی یا جهاد اصغر و اکبر تقسیم می­شود.

مقابله با دشمنان دین وکسانی که بخواهند انحرافی در دین ایجاد کنند جهاد اصغر و مجاهده با نفس اماره و هوا و هوس­های نفس جهاد اکبر نامیده می­شود.

ابن عربی درباره جهاد اصغر می­گوید. در جهاد اصغر انسان می­تواند یک شبه از جان خود بگذرد و آن را در راه محبوب متعالیش نثار کند ولی جهاد اکبر که مبارزه با هواهای نفسانی است بسی دشوارتر و دائمی است. خواسته­های نفسانی همچون تیرهایی هستند که دائم انسان را مورد اصابت قرار می­دهند و دشمن در نزدیک­ترین نقطه انسان قرار دارد. و هر لحظه او را از هجرت و جهاد باز می­دارد.

او در وصایای خود درباره جهاد اکبر[41] می­نویسد:  برتو باد جهاد اکبر و آن را  مهم­تر و دشوارتر از جهاد اصغر و زیر بنای آن می­داند و می­نویسد:

"جهاد النفس اعظم من جهاد العدو لان الانسان لا یخرج الی الجهاد العدو الا بعد الجهاد لنفسه و جهاد العدو قد یقع من العبد للریا و السمعه و الحمیه جهاد النفس امرٌ باطن لا یطلع علیه الا الله کالصوم فی الاعمال. [42]

 وی به سخن خداوند[43]  استناد می­کند که فرمود با دشمنان کافری که مجاور شما هستند کارزار کنید یعنی توجه می­دهد که بزرگترین و نزدیک­ترین دشمنی که باید با او کارزار کرد، هواهای نفسانی است و کافرتر از او نسبت به انسان وجود ندارد؛ زیرا نفس انسان در هر دمی که از نعمت الهی برخوردار می­شود آن را کفران و ناسپاسی می­کند. او بر این باور است کسی که به چنین جهادی موفق شود خواهد توانست به جهاد با دشمنان بیرونی هم موفق شود که خداوند درباره آنها فرموده زنده­اند و نزد پروردگارشان روزی می­خورند. 

او به حدیثی  از پیامبر (ص) اشاره می­کند که فرمودند: در جهادی که بر انسان واجب شده معین است که ترک کننده آن گناهکار شمرده می­شود. بنابراین انسان عالمی که همواره خودش را اندرز می­دهد و از دینش حفاظت می­کند پیوسته در جهاد دائمی است. در توضیح این مطلب با بیان تفاوتی میان اراده انسان با اراده خداوند به ضرورت جهاد اشاره می­کند و می­افزاید: نفس انسان مانند خداوند دارای اراده است ولی تفاوت در این است که خداوند عین اراده و مطلق اراده است و چیزی وجود ندارد که مانع اراده او شود. ولی نفس انسان نه مطلق اراده است و نه عین اراده­اش است. بنابراین انسان با وجوه دیگری که دارد می­تواند خود را از بندگی نفس اماره که او را به سوی هوا و هوس دعوت می­کند، برهاند. و این کار به جهادی دائمی نیازمند است تا از بندگی نفس به بندگی حق نائل شود. از این رو عالی همتان و سالکان ارزو دارند تا به مقام عارفان ملحق شوند تا  اراده انها همان اراده حق باشد.[44] 

وی عبادتی مانند نماز را محاربه و جهاد با نفس می­داند که نمازگزار تلاش می­کند از بندگی نفس رها  شده و بنده و عبد رب گردد. نامگذاری محل نماز را به محراب  -محل محاربه-  شاهدی بر گفتار خود می­داند که نمازگزار با نفس اماره خود در کارزار است.[45]

سید حیدر آملی عارف شیعی به آیه "والذین جاهدوا فینا لنَهدیَنهُم سُبُلَنا (عنکبوت 69) استناد کرده و متذکر می­شود جهاد وکوشش، مقدمه بهره گرفتن از هدایت الهی و وصول به راههای حق است و کمال عارف سالک به واسطه­ی ریاضت، تقوا و مجاهدت و طی مراحل حاصل می­شود . [46]

 میبدی در تفسیر آیه فوق می­نویسد:

خداوند می­گوید کسانی­که ظاهرشان به زیور مجاهدت آراسته است ما باطن آنان به مشاهده حق زیور می­دهیم.

سپس از سه مرحله جهاد و ثمرات و پی­آمدهای آن  یاد می­کند و می­گوید:

اول، جهاد در باطن یعنی مبارزه با نفس و هوای نفس است و نتیجه و ثمره­اش وصل چنین مجاهدی به محبوب متعالی است.

دوم، جهاد در ظاهر یعنی مبارزه با دشمنان دین و کافران زمین است،  نتیجه­اش بهره­مندی از رحمت حق تعالی است.

سوم، اجتهاد و کوشش در اقامه دلیل و حجت برای بیان حق و حقیقت است و حاصل چنین مجاهده­ای برخورداری از عصمت است. بشرط آنکه همه این سه مرحله در راه خدا و برای خدا باشد تا به خلعت هدایت نائل شود و خداوند هم می­فرماید چون هدایت دادم با وی باشم و وی با من باشد. [47]

نکته مهم در فرهنگ اسلامی توجه به ضرورت انواع هجرت و جهاد و پیوستگی آنها با هم است. بدین ترتیب که نباید پرداختن به مبارزه با نفس و ریاضت­های عارفانه (جهاد اکبر) انسان را از جهاد اصغر (مبارزه با دشمنان دین) و یا جهاد اصغر او را از جهاد اکبر که اساس و بنیان و شرط صحت جهاد اصغر است باز دارد. هر دو در این نگاه مکمل و لازم و ملزوم یکدیگرند.

 

نتیجه آنکه: 

هجرت و جهاد دو رکن از ارکان اسلام و سازنده تمدن جاودانه اسلامی است. دین اسلام با هجرت مهاجران گسترش و رونق یافته است. در قرآن کریم از دو نوع هجرت و جهاد صوری و باطنی یاد شده و مهاجران به شرط داشتن ایمان به خدا مورد ستایش واقع شده­اند. هجرت در لغت به معنای انتقال از مکانی به مکانی دیگر است و جهاد به معنای کوشش و نیز به معنای کارزار و قتال آمده است. در فرهنگ دینی بر هجرت صوری نیز تأکید شده که مهاجر به منظور رهایی از ظلم و سلطه کافران و یا علو کلمه الله بر کفر کافران و یا نشر عقاید توحیدی هجرت کند. در نگاه عارفان اولین انحراف و استثمار از جانب نفس انسان آغاز می­شود و بر انسان لازم است تا با کوشش و جهادی مستمر (هجرت انفسی) خود را از حصار و سلطه نفس برهاند تا هم خود از آزادی اجتماعی و آزادی معنوی بهره­مند شود و هم دیگران را بسوی کمال و تعالی راهبری و راهنمایی کند. چنین انسانی اگر به کارزار و قتال با دشمنان دین هم می­پردازد، خردمندانه عمل می­کند و مبنای عمل او محبت و خیرخواهی و پاک ساختن جامعه از نیروهای مزاحم برای رشد و شکوفائی مردمان خواهد بود. بدین ترتیب برای ساختن و یا استمرار تمدن اسلامی لازم است به دو عنصر هجرت و جهاد و پیوستگی این دو با یکدیگر از منظر عرفان اسلامی توجه و عنایت شود که جامعه از هرگونه خودسری­ها، ناامنی­ها و اجحاف­ها به اسم دین مصون بماند.

 

[1] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1/ ص 581. تهران، انتشارات صدرا، 1383

[2] . شلدریک، 22: 1399

[3] . غفاری قره باغ، 1397ب: 65

[4] . صحیفه امام، ج 8، ص 462 و ص 144 و موسوعه 50:1392 ص 135

[5] . عضو ارشد مرکز اخلاق و سیاست عمومی آمریکا

[6] . به نقل از کتاب معنویت و دین برای استدلال­های ناسازگارگرایان، سید احمد غفاری قره باغ، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، 1397، ص 17

[7] . که فرمود: نحن اقرب من حبل الورید، سوره ق، آیه 16

[8]. علی شریعتی، کتاب هجرت و تمدن ص 27، چاپخانه حیدری بی­تا

[9] . ابوبکر محمد ابن احمد بن عبدالله بن حاتم طائی مشهور به ابن عربی از عرفای به نام قرن ششم هجری قمری است. در رمضان سال 560 هجری قمری مصادف با هشتم ژوئیه 1165 و به یک اعتبار 7 آگوست 1165 میلادی در شهر مزسیه یکی از شهرهای اندلس (اسپانیا) در خانواده­ای با تقوا و اهل علم متولد شده است. وی به شیخ اکبر و محیی الدین و ... شهرت دارد.

[10] مرتضی مطهری، آزادی معنوی، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یکم، 1379، ص 169

[11] . خلق آدم علی صورته

[12] . الفتوحات الکیه، ج 2، ص 267317

[13] . سفینه االبحار ج2،ص697  المهاجر

[14] . روح الله خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه ص41  صحیفه ج  ص

[15] . همان

[16] . رک دانش مسلمین ، محمد رضا حکیمی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی  بی تا ،ص45

[17] .  امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، نامه 31

[18].  حشر2

[19] . رک، محمد رضا حکیمی، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا ،صص 74-57-77

[20] . ابن عربی، فتوحات چهار جلدی، ج4 در قسمت وصایا، ص456، انتشارات مکتب التحقیق بدار التراث الاسلامی

[21] .  تفسیر ادبی عرفانی، اثرخواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار ، ج1 ص88

[22] . فتوحات چهارجلدی ج 4 ص456

[23] . امام خمینی

[24] . همو

[25] . مولانا جلال الدین، رومی، مثنوی 3/447

[26]  امام و ابن عربی قوام عالم را بر عشق استوار می­دانند وحرکت عالم را  حرکت حبیه می­نامند.

[27] . رک، امام خمینی

[28] . امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص118-119

[29] . مرتضی مطهری، آزادی معنوی، انتشارات صدرا ،1379،

[30] . همان ص183

[31] .  صحیفه امام خمینی، ج 2، ص196.

.[32]. همان ص196

[33] . تصنیف غررالحکم ص52

[34] . عزالدین نسفی، ورای عقل طوری داند انسان      که بشناسد بد و اسرار پنهان

[35] . عزالدین نسفی، انسان کامل، ص13

[36] . افزون بر سخنرانی­ها می­توان برای اطلاع بیشتر به شرح چهل حدیث و شرح جنود عقل و جهل و آداب نماز و سرالصلوه ایشان مراجعه کرد.

[37] . تفسیر ادبی، عرفانی کشف الاسرار، ج1، ص88، چاپ و انتشارات اقبال، نگارش حبیب الله آموزگار 1371، اثر خواجه عبد الله انصاری

[38]. در ص 37 در ذیل فراز اللهم انی اسئلک من نورک بانوره و کل نورک نیز "مهاجر را تعریف می­کنند و  می­نویسند:

 اعلم ان من اجل مایرد علی السالک بقدم المعرفه الی الله من عالم الملکوت و اعظم ما یفاضُ علی المهاجر من القریه الظالم اهلها من الحضرت الجبروت و اکرم ......

 

[39] . قرآن کریم، بقره، آیات 217-218

[40] . منیه المرید، شیخ زین الدین شهید ثانی به نقل از کتاب دانش مسلمین، محمد رضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی­تا، ص13

[41] . و علیک بالجهاد الاکبر و هو جهادک هواک فانه اکبر اعدائک و هو اقرب الاعداء الیک اللذین یلونک فانه بین جنبیک ..... ابن عربی، فتوحات مکیه، ج4 ص459.

[42] . ابن عربی، الفتوحات مکیه، چهار جلدی، ج1 ص467

[43] .  یا ایها الذین آمنوا قاتلو الذین یلونکم من الکفار (توبه 123)

[44] . فتوحات، ج4، ص459

[45] . همان

[46] . سید حیدر آملی، جلد دوم کشف الاسرار، ص217 

[47] . تفسیر ادبی ،عرفانی  کشف الاسرار ج 2ص 217 چاپ و انتشارات اقبال ، نگارش حبیب الله آموزگار 1371، اثر خواجه عبد الله انصاری

اندکی صبر نمایید...