هجرت و جهاد سرآغاز تمدن اسلامی
خانم دکتر فاطمه طباطبایی
چکیده:
در تبیین زیربنای تمدن اسلامی میتوان از دو عنصر تمدن ساز هجرت و جهاد نام برد که عارفان اسلامی به نحو وافی به تعریف و تبیین و چگونگی بهره مندیاز آن دو یاد کردهاند. ظهور دین اسلام با هجرتِ حضرت محمد (ص) و انتخاب چنین رویدادی به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان نشان دهنده اهمیت این موضوع است.
در عرفان اسلامی، هجرت و جهاد دارای مراتب است و اولین مرتبه هجرت، در ساحت نفس تحقق مییابد؛ یعنی هجرت از "منِ" مادی و غیرالهی و همچنین رذایل اخلاقی که با جهاد اکبر و مبارزه با هواهای نفسانی متناظر بوده و از همین طریق امکان پذیر میگردد. در این نگاه، هجرت کننده با مراقبه لحظه به لحظه که -به منزله جهاد دائمی است – ابتدا به معرفت خویش نائل شده و با درک "من الهی" و "نفخه ربوبی" معنویت و ضرورت آن را درمییابد، معنویتی که خلاء آن، جامهع انسانی را به یک بحران جدی در مقیاس جهانی تبدیل کرده است.
اینجاست که افزون بر شکوفائی بعد معنوی خود، سازنده جامعهای انسانی و "حیات طیبه" خواهد بود.
این پژوهش با نگرش به آراء عرفانی ابن عربی و امام (ره) به تبیین و تلازم این دو عنصر تمدن ساز پرداخته است که متأسفانه در جهان امروز با عدم شناخت دقیق آن، آموزههای اسلامی بویژه "جهاد" دست آویزی برای مبارزه با اسلام حقیقی قرار گرفته و موجب اسلام هراسی، ملی گرایی افراطی، خشونت و تعصب گردیده است.
کلید واژه: هجرت، جهاد، خودشناسی، معنویت، ابن عربی، امام خمینی
مقدمه:
واژه هجرت در فرهنگ اسلامی، واژهای مقدس و نقطه آغازین تمدن اسلامی است و در نگاه مسلمانان یک اصل اسلامی و دستوری اعتقادی و رسالتی اجتماعی محسوب میشود.
در نگاه عارفان مسلمان هجرت، حرکتی تکاملی و خروج از مرتبهای مادون و ورود به مرتبهای رفیع برای رها شدن از تنگنا و ظلمت عالم مادی یعنی نازلترین مرتبه از مراتب جهان هستی است. خداوند در قرآن کریم – که به تعبیر امام خمینی کتاب انسان سازی است- ضمن ستودن مهاجران، به دو نوع هجرت آفاقی (ورود به جهان پهناور و گسترده بیرونی) و انفسی (تن و روان انسان) اشاره کرده و انسانها را به بهرهمندی از هر دون نوع هجرت با دستوراتی مانند "سیروا" و "فتها جروا" (نساء/92) فراخوانده و به مخاطب خود میآموزد که به منظور رهایی از موانع تعالی، به سوی آگاهی، کشف راز و رمز عالم هستی و همچنین عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان، هجرت کنید و با صراحت اعلام میدارد که عذر کسانی را که میگویند ما مستضعفی بودیم که ظالمان بر ما سلطه پیدا کرده بودند، نمیپذیرد و میفرماید "ارض الله واسعه فتهاجروا فیها (97/نساء). در این آیه همه به داشتن اختیار و اراده انسان توجه داده میشود و هم این حقیقت را آشکار میسازد که خداوند برای انسان، سلطهپذیری و مقهور ظالم شدن را روا نمیدارد و با فرمان به هجرت، از او میخواهد تا از کرامت و شرافت خود پاسداری نماید. بدیهی است حفظ کرامت، مبتنی بر شناخت خود است. از این رو در فرهنگ اسلامی به شناخت نفس توصیه شده و آن را مقدمه خداشناسی نیز دانسته و گفتهاند: "من عرف نفسه فقد عرفه ربه"
خداوند در قرآن کریم با فرمان "علیکم انفسکم و تخلقوا باخلاق الله" انسان را به معرفت نفس و تخلق به اخلاق الهی فراخوانده است و امام علی (ع) نیز در معنای هجرت و پیوند آن با اخلاق نیک میفرمایند: "یقول الرجل هاجرتُ و لم یهاجر"
زیرا "انما المهاجرون اللذین یهجرون السیئات و لم یاتوا بها".
بدین ترتیب، به نظر میرسد خود ناشناسی و عدم توجه به دو عنصر یاد شده - هجرت و جهاد که لازمه خودشناسی است- انسان را از جهت فردی، با بحران "بیهویتی و از خود بیگانگی"، "بیاخلاقی" ، "پوچ گرایی" و در بعد اجتماعی به "از هم گسیختگی" رواج "خشونت" و "جنگ و نزاعهای قومی و قبیلهای و ملیتی" گرفتار میسازد.
چنانچه مشاهده میشود انسان امروزی از ناراحتیهایی مانند "افسردگی، "اضطراب"، "ناامیدی" رنج میبرد و پیشرفتهای علمی و فناوری کمکی نکردهاند و برخی از عالمان علوم انسانی علت آن را خلاء معنویت ذکر میکنند. به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، "امیدی به بقاء بشر، منهای معنویت نیست زیرا او خود و تمدن و حتی زمینی را که در آن قرار گرفته به دست خود نابود میکند".[1]
حال معنویت چیست؟ و چه نسبتی با ادیان بویژه ادیان الهی دارد بحثهای بسیاری صورت گرفته و به گفته شلدریک تعریف کلی واحدی از معنویت وجود ندارد.[2]
در عرفان اسلامی میان معنویت و عرفان رابطهای عمیق وجود دارد که گاه در استعمالات عرفی مترادف یکدیگر بکار برده میشوند[3]. امام خمینی عارف معاصر نیز معنویت را نیاز واقعی انسان دانسته و معتقد است که انسان با معنویت، به وجود خود محتوا میبخشد. ایشان دردناک ترین درد جامعه بشری را عدم پاسخگویی به نیاز معنویت عنوان میکنند.[4]
رویکرد نحلهها، فرقهها و مکتبهای مادیگرا و غیردینی به معنویت، بیانگر نیاز به آن است. آنچه مسلم است آنست که جذابیتهای علمی و وعدههای مدرنیزم، و اتکا به عقل و محور دانستن انسان، اگرچه او را از فرو افتادن در دام خرافات تا حدودی نجات بخشیده اما به دلیل نادیده گرفتن عالم غیب و معنویت حقیقی که به گفته جورج ویگل،[5] تمایل به سوی جهان غیرمادی ویژگی مردمان عصر حاضر است.[6] نتوانسته مشکل روحی انسان امروزی را حل کرده و آرامش او را تأمین نماید.
امام خمینی، وظیفه انسانی را که خواهان درک معارف و حقایق یقینی (عرفان نظری) و اتصاف به صفات الوهی (عرفان عملی) است، معرفت نفس و درک منزلت و جایگاه خویش میدانند و بر این باورند این مهم با پیوستگی هجرت انفسی – که زدودن رذیلتهای اخلاقی و رهایی از "من مادی" و متصف شدن به فضیلتهای اخلاقی که همان صفات الوهی انسان است و – جهاد اکبر- که مبارزه با هواهای نفسانی است – محقق میگردد.
چنین انسانی با احساس قرب به خدایی که حکیم و رئوف و قادر است و از رگ گردن به انسان نزدیکتر است[7] نه تنها گرفتار بحران هویت نمیشود بلکه انسانی خردمند، پویا، امیدوار و عاری از "آشفتگیهای درونی" شده و خواهد توانست در پرتو نور فطرت الهیش، اتصال خود را به "نورالانوار" یا "روح کل" و "خدای غنی مطلق" ببیند. بدیهی است چنین انسان مهاجر و جهادگری میتواند سازنده تمدن بزرگ انسانی باشد و حرکتهای رو به رشد اجتماعی را موجب گردد. نوع تمدنی را که در تاریخ انسان از 50 هزار سال پیش تاکنون یعنی تا تمدن آمریکا میشناسیم، همهی این تمدنها متعلق به اقوام و نژاد مهاجر است.[8]
هدف این نوشتار، تبیین دو اصل اساسی هجرت و جهاد و ابتناء آنها بر هجرت انفسی و جهاد اکبر از منظر ابن عربی[9] و امام خمینی است که میتواند انسان را در تحقق شناخت خود، فهم معنای زندگی و تعامل با سایر انسانها و دیگر موجودات هموار ساخته و در تأسیس جامعهای عاری از خشونت و پریشانی و به دور از تعصب و خودکامگی که تداوم بخش تمدن اسلامی است توانا سازد.
هجرت در عرفان اسلامی
هجرت مصدر یا اسم مصدر به معنای خروج، دوری گزیدن، انتقال از مکانی به مکان دیگر است و واژهای قرآنی است که به آفاقی و انفسی تقسیم شده و به معنای جدا شدن از آنچه به انسان چسبیده است نیز میباشد. به بیان استاد مطهری، دین اسلام از جنبه اجتماعی برد و پایه هجرت و جهاد استوار بوده است[10] و خداوند در قرآن مهاجران را هم ردیف مجاهدان و ایمان آورندگان آورده است "اللذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا" هجرت به مثابه پلی میان ایمان و جهاد قرار دارد.
خداوند مهاجرانی را که بن مایه هجرتشان ایمان به خدا و پیراسته از هرگونه نیات و خودخواهی است مورد ستایش قرار داده است.
در عرفان اسلامی هجرت، فقط یک رخداد تاریخی مربوط به صدر اسلام و یا ویژه عابدان و زاهدان نیست که ترک دنیا کردهاند تا خدا را در آخرت بیابند که آن یکی از مصادیق هجرت است. هجرت در این نگاه، حرکتی است بر محور عقل برای شکوفایی انسانیت، کسب حرّیت و آزادی، درک عشق و محبت، برقرار کردن روابط انسانی با همه مظاهر الهی و بالاخره شناخت نشانههای خداوند و راز و رمز شگفتیهای عالم خلقت که خداوند فرمان داده آن را در آفاق (جهان بزرگ) و گسترده بیرونی وانفس (جهان درون) جستجو کند. از این رو در نگاه عارفان بر انسان طالب حقیقت لازم است تا در طول عمر خود پیوسته در هجرت باشد تا درتمام لحظهها وظایف خودش را بشناسد و به آن عمل کند.
چنانچه گفته شد نخستین دستوری که در شریعت نبوی به انسان دادهشده رعایت حق نفس است که به رعایت حق خداوند منجر میشود. بدین ترتیب انسان با هجرت از خویش و مبارزه با هواهای نفسانی میتواند خود را که به صورت خدا آفریده شده[11] و از همه صفات الهی برخوردار است بشناسد و آن کمالات را در وجود خویش ظاهر سازد.
ابن عربی در مورد ویژگی چنین انسانی مینویسد: او محبوب و مقرب خدا واقع میشود و خداوند گوش و چشم و دست و سایر قوای او میگردد. هیچگونه تصرفی در عالم جز به اذن حق و برای حق ندارد. "و من شرط صاحب هذا المقام ان یکون الحق سمعه و بصره و یده و رجله و جمیع قواه الصرفه له فلا یتصرف الا بحقٍ فی حقٍ لحقٍ و لا یکون هذا الوصف الا لمحبوب و لا یکون محبوباً حتی یکون مقرباً ...."[12]
روزبهان شیرازی حقیقت هجرت را در آن میداند که انسان از نهاد خود هجرت کند و خواستههای خود را ترک نماید. همچنین مینویسد: "هجرت آنست که قدم نیستی بر تارک صفحات خود نهی، تا مهر ازل از پردهبرداری و عشق لم یزل جمال خود بنمایاند." زیرا گفتهاند:
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار کو هنوزاند صفات خویش ماندست استواژ
امام خمینی هجرت را بیرون آمدن انسان از وجهههای تاریک و مادی وجود خویش (جسم و تن) و رفتن به سوی روحانیت و جنبههای نورانی نفس میدانند، نفسی که برخلاف جسم از جنس نور است و به خود و احساساتش علم حضوری و شهودی دارد.
هجرت سفری در فاصله دو «من» است، "منی" که گرفتار روزمرگی و مقید به قیود اعتباری و حصارهای ناخواسته برای رسیدن به "منی" پیراسته از وهمیات و اعتباریات و تعینات و تعقلات است.
به عبارتی دیگر، هجرت بیرون آمدن از هستی عاریتی (نمود) برای یافتن وجهه حقی (بود) خود است. بایزید بسطامی میگوید: «از خویشتن خویش برون آمدم چون آنگونه که مار از پوست خویش». بزرگان دین زدودن رذایل اخلاقی و اتصاف به فضیلتهای اخلاقی را نوعی هجرت خوانده اند. [13]
امام خمینی ضمن تاکید بر هجرت، هدف رسالت و تاسیس حکومت از ناحیه پیامبران واولیاء الهی را در رها ساختن انسان از ظلمت طبیعت و رساننده به ساحت نور احدیت بیان میکنند[14] و بر این باورند همانگونه که حقیقت پیامبر (ص) با دو اسم شریف "الحکم" و" العدل" اسماء الهی را در جهت اعتدال در ظهور و بطون مظاهر خویش تدبیر میکند، انسانها را نیز در عوالم ظاهری و باطنی وجود، یاری میرساند تا از نور فطرتشان بهره گیرند و با رعایت حد اعتدال به غایت خود که اتصال به مبدأ اعلا وساحت الوهیت حق تعالی است، نائل شوند. [15]
به شهادت تاریخ دریافته میشود که در صدر اسلام افرادی با چنین ویژگیهایی توانستند به فتوحات چشمگیری نائل شوند و اسلام را از آسیای مرکزی تا اسپانیا و... وسعت ببخشند و سازنده تمدن اسلامی باشند. خلیفه بزرگ اسلام علی بن ابی طالب (ع) برغم مخارج سنگینی که دربار ساسانی برای اداره مجالس خود بر مردم تحمیل میکرد او فقط با چند همکاری، امپراطوری وسیع را اداره میکرد و خود چونان زاهدترین مردم زندگی میکرد[16].
بدین ترتیب انسان با هجرت توام با جهاد، زیستن در پرتو نور فطرت الهی را که خداوند در درون او قرار داده تجربه میکند. از ظلمت مادیات و موانع مزاحم رها میشود و از زیباییهای حقایق هستی لذت میبرد و میتواند نقش جانشینی خدا را ایفا کند و همچون خداوند به همه موجودات نگاهی کریمانه داشته و مجرای اراده خداوند در خیر رسانی به موجودات گردد .روشن است برای چنین انسانی ،منفعت فردی ، معنا و مفهوم ندارد، زیرا "من" او در" ما" واراده او در اراده حق فانی شده است و مبنای ارتباطات بر پایه فضیلت و نیکی و حفظ کرامت انسان استوار است. اگر به هجرت آفاقی و ظاهری و یا به جهاد و کارزار با دشمنان دین هم میپردازد به منظور توسعه فرهنگی و رشد و شکوفائی اخلاقی و نجات انسانها بر مبنای آگاهی و مهربانی خواهد بود.
انواع هجرت
عارفان از دو نوع هجرت ظاهری و باطنی یاد کردهاند.
اولین مرتبه هجرت را، هجرتی فیزیکی و صوری میدانند و زمانی اتفاق میافتد که انسان برای نیل به بهروزی و آزادگی، و یا برای اصلاح دیگران و تبلیغ دین و راه و رسم زندگی متعالی و اخلاقی، تصمیم به مهاجرت فیزیکی میگیرد و از شهری و دیاری به مکان دیگری میرود و با این هجرت خود را از تیر رس نگاه و داوری دیگران و نقابها و پیرایهها، و سلطه پذیری کافران رها میسازد.
در فرهنگ اسلامی به چنین هجرتی نیز توصیه شده است.
در دیوان منسوب به امام علی(علیه السلام ) چنین آمده:
تَغَرَّب عَنِ الاوطانِ فی الطَلَبِ العُلی وَسافِر فَفی الاسفارِ خَمسُ فوائِد
تفَرُجُ هَمٍ و اکتسابُ مَعیشهٍ وَ عِلمٍ وَآدابٍ وَ صُحبَتِ ماجدِ
در به دست آوردن فضیلت وکمال از وطنت سفر و هجرت کن که اگر هوشیار باشی از سفر و هجرتت پنج فایده نصیبت میشود. 1- غم و اندوه از دلت رخت برمیبندد 2-برای کسب معیشت بهتر، توانا میشوی 3-کسب علم میکنی4- آدابهای گوناگون را فرا میگیری 5- با افراد نیک هم صحبت میشوی که در مصاحبت با نیکان فواید بسیاری است. همچنین در وصیت خود به فرزندشان فرمودهاند: قارِن اهلَ الخیر تَکُن مِنهُم .[17] با نیکان همنشین باش که از آنان میشوی.
چنین مهاجرانی فرمان خداوند را که فرمود "هاجروا " و از سفر و هجرت خود عبرت بگیرید [18] اجابت میکنند و به همگان میآموزند در عین حفظ هویت و اعتقادات خود میتوان به آزادی و عقاید دیگران نیز احترام گذاشت، میتوان دوستیها، معاملهها، ارتباطات با دیگران را بر اساس کرامت انسانی بنیان ننهاد و جامعه انسانی را محقق ساخت، همانگونه که در صدر اسلام، تمدن اسلامی با حضور چنین مهاجران و مجاهدانی ظهور و رشد و نمو پیدا کرد.
استاد محمد رضا حکیمی مینویسد: مسلمانان به هر جای گام مینهادند عقاید توحیدی خودرا میگفتند، جهانبینی، معارف آموخته خود، آیات قرآن، سخنان و تعالیم پیامبر اکرم (ص)را نقل میکردند درباره سیاست و قضا و قدر، آغاز و انجام جهان، ابدیت روح، حقیقت حیات و دهها مسائل مهم بحث میکردند و همه اینها افزون بر نشر اندیشه اسلامی، بنیادهای عقیدتی، مذاهب فقهی، نظامهای اخلاقی و مبانی اقتصادی جدیدی را به دنبال داشت که موجب بارور شدن و غنای فرهنگ اسلامی گردید و دهها عالم و دانشمند به پژوهش در باره موضوعات مهم پرداختند.
تعقل و اجتهاد در عقیده، دو اصل مهم از نظام تربیتی اسلام بود که باعث شد مسلمانان از پیروی نابخردانه دوری کرده و در آنها جرئت و جسارت اجتهاد و پژوهش را تقویت کرد.[19]
در دنیای امروزی نیز شاهد چنین مهاجرانی هستیم که با پذیرش همه سختیها و بیعدالتیها از سوی مدافعان دروغین دموکراسی، از حقانیت دین خود و باورها و سنتهای پسندیده ملی خود پاسداری میکنند.
ابن عربی درباره هجرت صوری مینویسد: "علیک بالهجره ولا تقم بین اظهر الکفار فان فی ذالک اهانه دین الاسلام و اعلاه کلمه الکفر علی کلمه الله".[20] بر تو باد هجرت و در میان کافران نماندن که در آن اهانت به دین اسلام و علّو کلمه کفر بر کلمه الله است. و چون خواسته خداوند علوّ کلمه" الله" است بنابراین اگر انسان احساس کند حضور او موجب برتری کافران بر مومنان است لازم است از آن مکان هجرت کند. تا بتواند از آزادی اجتماعی بهره مند شود.
هجرت انفسی
هجرت انفسی، پیراسته شدن از انانیت، خودخواهی، خودپسندی و جدا شدن از هر آن چیزی است که به انسان چسبیده و مانع رشد و تعالی و شکوفائی انسانیت اوست. در فرهنگ دینی هجرت انفسی وظیفه اولیه هر انسان مسلمان است که روح خود را از اسارت مادیات و تعلقات و وابستگیهای مادی رها سازد تا بتواند طعم"آزادی معنوی" را که شأن انسانی او خواهان آنست بچشد.
خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم معروف به پیر هرات مینویسد: "هجرت دو است، یکی ظاهر و دیگری باطن که ترک اختیار است. هجرت ظاهر موقت است و هجرت باطن مستدام.
هجرت ظاهر دو طرف دارد یکی آنکه از دیار و اوطان خویش هجرت کند و به طلب "علم" شود و طرف دیگر آنست که به طلب "معلوم "شود.
طالب علم، در روش "خود" است و طالب معلوم در کشش "حق".
آنکس که در کشش حق و برای حق بود، موید به تایید عصمت وکشش حق شود و پیوسته در انتظار استماع سخن حق باشد "[21]
در تفاوت دو مهاجر انفسی و آفاقی مینویسد: مهاجر ظاهری، خانه و شهر خود را وداع گوید؛ مهاجر باطنی هر دو عالم را وداع کند و به دو نوع هجرت حضرت موسی(ع) اشاره میکند و مینویسد:
"موسی طالب علم بود، بازماند و بار دیگر طالب معلوم شد و سی روز در انتظار سماع کلام حق بماند. "
ابن عربی درباره ضرورت هجرت انفسی مینویسد:
"فلتهاجر عن کل خلق مذموم شرعا قد ذمه الحق فی کتابه او علی لسان رسوله (ص) "باید از هر خلق و خوی نکوهیده که شرعاً خداوند در کتابش و یا به زبان پیامبرش نکوهش کرده هجرت کنی. [22]
امام خمینی هجرت معنوی و انفسی را هجرت انسان از بیت نفس و منزل دنیا بسوی الله و رسول او میدانند و متذکر میشوند حرکت از بیت نفس لوازم و آثاری دارد. یکی از آثارش رهایی از انیت و انانیت است. بدین ترتیب تا انسان گرفتار "انیت"باشد مانند انسانی که هنوز در محله و خانه خودش است مسافر و مهاجر محسوب نمیشود و از برکات و نتایج سفر و هجرت نیز بیبهره است .[23]
در نگاه امام خمینی بالاترین ظلمتها ظلمت "انانیت" است و هرگز با الهیت جمع نمیشود. تا انسان گرفتار پرستش بت نفس است نمیتواند خداپرست باشد؛ زیرا خداپرستی، با بت پرستی قابل جمع نیست.[24] ایشان ریشه و مبنای گرفتاریهای بشر امروز را هم ظهور (انانیت) و خودخواهی ذکر میکنند که نمیگذارد انسان از علم حصولی و رسمی هجرت کرده و از علم حضوری و شهودی بهرهمند شود در نتیجه نخواهد توانست حقایق غیبی و راز و رمز جهان هستی را هم درک کند. حقایقی که تعبیر مولانا جلال الدین رومی "بیچگونه"، بی ز"کیف" وبی ز"چون" اند توصیف میشوند.
در دل مومن بگنجیدم چو ضیف بی ز"چون" وبی"چه گونه" بی ز"کیف"[25]
امام خمینی با استناد به آیه"و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله (نساء 100) مینویسند: احتمال دارد منظور از این بیت، وجهه مادی و نفسانیات انسان باشد؛ بنابراین کسی که توانسته خود را از تنگنا و ظلمتکده "انیت"و"انانیت"رها سازد مهاجری است که بسوی کمال مطلق و مطلق زیبایی که ساحت الوهیت است هجرت میکند آنهم به گونهای که هیچ آثاری از وجوه خلقی و مادی او باقی نماند. چنین انسانی در تغییر و اصلاح خود و ساختن جامعه ایدهال و همچنین در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران و انجام تکالیف اجتماعی و حفظ کرامت انسانی توانا و متعهد است او میتواند ندای معبود را بشنود و طعم عشق و محبت ازلی و حقیقی را که به گفته عارفان اساس زندگی است،[26] بچشد. در این صورت رفتارش با خود و دیگران و جهان پیرامونش بر اساس محبت شکل میگیرد. و در صورت نیاز جان خودش را –جهاد اصغر- نیز در راه احقاق حق و شکوفائی دین اش نثار میکند.
بدیهی است چنین کسی با ادراک موت حقیقی-موتوا قبل ان تموتوا- درمییابد که هرچه هست اوست و جز او چیزی نیست به بهشت و نعمتهای خداوند هم توجه و عنایتی ندارد و اجر و پاداش او ساحت الوهیت است.[27]
ایشان، از گروه دیگر مهاجرانی هم یاد میکنند که هجرت کردهاند اما هجرت آنها به غایت نرسیده و جهاد آنها ناتمام است؛ زیرا از خود به تمامه فانی نشدهاند. بدیهی است اینان نیز نمیتوانند حق جهاد فی سبیل الله را آنگونه که شایسته است رعایت کنند.
آنگاه به گروه دیگری نیز اشاره میکنند و میگویند. گروهی مانند ما در همین ظلمتکده دنیا و بالاتر از آن در انانیت و نفسانیت خود زندانی هستیم هرچه میخواهیم برای خود میخواهیم و به فکر نیفتادهایم که هجرت کنیم. همه تلاشمان را صرف همین عالم ماده میکنیم [28].
به تعبیر استاد شهید مطهری کسی که خود اسیر شهوات و خشم و حرص و امیال دنیوی است هرگز نمیتواند به آزادی و شأن انسانهای دیگر احترام بگذارد. گام اول آنست که خود از نفسانیات آزاد شود تا بتواند دیگران را آزاد سازد و به معنای حقیقی دینی، مهاجر و مجاهد باشد که گفتهاند "المهاجر مَن هجر السیئات" و "المجاهد من جاهدَ نفسه"[29]. وی در اهمیت این دو اصل مهم میگوید اگر هجرت و جهاد نباشد انسان جز زبونی و اسارت چیزی عایدش نمیشود. [30]
در نگاه امام کسانی میتوانند سکان هدایت و ترقی و تعالی انسانها و مبارزه با کافران و دشمنان دین را بر دوش گیرند که به دو هجرت و جهاد یاد شده نائل شده باشند. ایشان شهدای انقلاب اسلامی را رادمردان و مهاجرانی توصیف میکنند که از عالم ادنی و جهان سفلی به وادی ایمن و ملکوت اعلا رسیدهاند و در جستجوی حیات، سرچشمه را یافته و سیراب و سرمست از جرعه "ارجعی الی ربک" به رویت جمال و کشف رضایت حق نائل آمدهاند و "کفی بهم فخرا" [31]. سپس میگویند چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفههای طبیعت جستجو میکنند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب و تعقل مدد میخواهند حاشا که این معما جز به عشق میسر نگردد.[32] در نگاه امام بهترین و کوتاهترین مسیری که انسان را به خداوند میرساند عشق است و حقیقتی هم که با عشق دریافته میشود هرگز از عقل و برهان به دست نمیآید «از درس و بحث مدرسهام حاصلی نشد»؛ زیرا عقل بشر محدود است و بر نامحدود اشراف و احاطه پیدا نمیکند. اوج ادراک عقل، اقرار و اعتراف به جهل است غایهُ العقلِ الاعترافُ بالجهل.[33] اما هیچ حرکت و هجرتی در ابتدا بدون همراهی عقل وآگاهی به ثمر نمیرسد. بنابراین عقل و معلم و کتاب و دفتر، گامهای نخستین هجرتند و در حکم معدات و مقدمات محسوب میشوند و باید مراقب بود که هر کدام از اینها خود حجاب حقیقت واقع نشوند که هشدار داده شده "العلم هوالجاب الاکبر" و برای رهایی از آنها به جهادی مستمر نیازمند است. مهاجر در گام اول هجرت انفسی، از تفکر که کار عقل است بهره میگیرد و میتواند از جزء به کل برسد، از موهومات و تعینات عبور کند ولی درمییابد حوزهها و افقهایی وجود دارد که عقل که خود مخلوق است نمیتواند راهنمای او باشد از عشق که به تعبیر عارفان، طوری ورای طور عقل است[34] مدد میگیرد و از عالم صورت و تعین برهان رها میشود.
بنابراین هجرت صوری و آفاقی در صورتی انسان را به مقصد عالیش میرساند که بر هجرت انفسی استوار بوده و با جهاد اکبر و مراقبت دائمی از نفس توام باشد.
خداوند میفرماید: سنریهم ایاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق (فصلت 53)
ما آیات و نشانههای خودرا در جهان بیرون و جهان پهناور درون انسان نشان میدهیم تا برای آنها آشکار گردد آن که حق و حقیقت است ذات خالق یکتاست. این آیه به خوبی نشان میدهد که با هجرت انفسی که سفر به درون است میتوان حق را دریافت.
چنین مهاجر و مجاهد عاشقی میان خود و خدایش فاصلهای نمیبیند. عزالدین نسفی بر این باور است که میان انسان و خدا نه راه طولی است و نه عرضی؛ زیرا عاشق درمییابد که وجود یکی بیش نیست و آنچه میان او و معشوق وجود دارد نیاز عاشق است و غنای معشوق. [35]
به تعبیر پیر هرات، انسانی از این حقیقت آگاه میشود که با هجرت خود از "نفس" به "دل" و از دل به "جان" و از جان به "حق" رسیده باشد.
امام خمینی به تعبیر شاعرانه برای وصول به این مقام میگویند:
باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی و انگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی
و در کتابها و سخنرانیهای خود درباره ضرورت خودسازی و راهکار هجرت و جهاد به تفصیل سخن گفتهاند که مجال طرح آن در این مختصر نیست.[36]
در نگاه خواجه عبدالله انصاری،"نفس" منزل "اسلام" و "دل" منزل "ایمان" و "سرّ" منزل "معرفت" و "جان"، منزل "توحید" است. از "اسلام" به "ایمان" هجرت باید و از "ایمان" به "معرفت" و از "معرفت به "توحید"، اما توحیدی که علایق از آن منقطع، اسباب مضمحل، رسوم باطل، حدود متلاشی و اشارت متناهی و عبارت منقضی است[37].
در این نگاه عالمانی که از هجرت انفسی غفلت دارند نه خود به تعالی میرسند و نه میتوانند نجات دهنده انسانها باشند. نصیب آنها بهرههای مادی دنیایی است؛ زیرا در عالم حس و شهادت که به تعبیر امام خمینی نازلترین مرتبه هستی است سیر میکنند و دلبستگیهایشان ماده و مادیات است و به درخواست آزادی روح خود از اسارت ماده توجهی ندارند. بنابراین شوق و عزم رفتن و هجرت از این عالم متکثر را هم نخواهند داشت. شان و کرامت خود در عالم مادی و جهان طبیعت حصور میشود و همین امر مانع هجرت او میگردد.
قرآن درباره اینان میفرماید "ان اللذین لایرجونَ لقاءَنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها واللذین هم عَن ایاتنا غافلون" یونس 7-10
آنها به لقاء ما امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلبستهاند و از آیات و نشانههای ما غافلند.
ابن عربی با قبول این حقیقت که خداوند به حسب "کل یوم هو فی الشان" دائم در تجلی است معتقد است همین امر موجب تلون و تغییر در انسان میشود و او را به بیقراری ممدوح و پسندیده میکشاند؛ زیرا ایستایی و رکود در هر مرتبه از وجود که واقع شود ملالآور است و هجرت، زداینده ملال و اندوه بوده و موجب رهایی انسان از اضطرابهای وجودی چه در ساحت مادی و چه در ساحت روحانی میباشد.
مهاجر از نگاه امام خمینی
امام خمینی در کتاب مصباح الهدایه مهاجر حقیقی را برای خواننده خود به تصویر میکشند و مینویسند:
مهاجر کسی است که با معرفت و یقین به سمت اسم جامع الهی (الله) هجرت میکند. و میتواند از حقایق یقینی مانند احدیت، مشیت، فیض اقدس و مقدس برخوردار شود.
او از تردید و دودلی که به تعبیر قرآن ویژه منافقان است، پیراسته است چراکه درباره هدفش به یقین رسیده و با اتکا و یقین به لطف خداوند و اطمینان به دستگیری او و هادیان طریق گام برمیدارد. در کتاب دیگری موسوم به شرح دعای سحر[38] در توصیف مهاجر مینویسند:
مهاجر کسی است که 1- ازگورستان مفاهیم ظلمانی و حجاب الفاظ عبور کرده 2- گرد و غبار عالم طبیعت را از خود دور افکنده 3- از دنیا به آخرت رجوع کرده. (از ظواهر کلمات به معنا و باطن آنها پی برده است) 4- از نفیسترین و مهمترین هدیه خدا که انشراح صدر و یا انفتاح قلب است بهرهمند میشود و میتواند روح معانی و سرّ حقایق مکنون را فهم و درک کند و به معرفت یقینی برسد و از تاریکی تعین، به نورانیت بیتعینی، و از درکات نقص، به درجات کمال راه یابد. چنین معرفتی او را دارای عزم و اراده میکند هم مقصد و هم راه را به او نشان میدهد.
نکته قابل تأمل این است که انسان مسلمان باید توجه داشته باشد که مبادا با پرداختن به هجرت صوری، از هجرت انفسی غفلت بورزد. که هجرت انفسی مقدمه و زیر بنای هجرت صوری خواهد بود. چنانچه برخی گرفتار چنین انحرافی شدهاند.
تعریف جهاد
جهاد در لغت به معنای کوشیدن است و افزون بر آن، دربردارنده معنای رویارویی با گروه مخالف دین هم هست. در فرهنگ اسلامی به کوششی اطلاق میشود که انسان برای دفع ظلم ظالم و یا احیای دین انجام میدهد. جهاد یکی از فروع دین اسلام و یکی از ارکان عبادی و یک فرمان الهی است و خداوند فرموده "و جاهدوا فی الله حق جهاده .."گاه با فی سبیل الله همراه آورده شده که روشن میکند مجاهد برای تقرب به خدا انجام میدهد. برخی معتقدند جهاد فی سبیل الله در برابر کسانی است که راه بسوی خداوند را مسدود میسازند و یا انحرافی در آن ایجاد میکنند.
در ابتدای ظهور دین اسلام به هرکار خیری مانند طلب روزی حلال، علم آموزی، رسیدگی به امور والدین، مردم، بخشش به مردم و دوری از افکار ناپسند جهاد گفته میشده. همچنین مقابله با انسانهایی که مومنان و ایمان آورندگان را مورد اذیت و آزار و تهدید قرار میدادند، جهاد گفته شده گروه مومنان با عنوان "جهاد فی سبیل الله" و گروه مخالفان توسعه اسلام با عنوان "صدّ عن سبیل الله" مقابل هم قرار میگرفتند، جنگافروزی در قرآن یکی از مصادیق" صد عن سبیل الله" است که میخواستند مومنان از دین خود دست بشویند و اینان در واکنش به آنان برای حفظ ایمان خود با آنان مبارزه میکردند.[39]
در نگاه عارفان جهاد نوعی بازسازی روز جزاست؛ زیرا انسان نفس خود را مورد محاسبه قرار میدهد و آنچه را که خدا دوست دارد میپسندد و از او مطالبه میکند و به آن پند میدهد.
پیامبر (ص) کسی را که برای احیاء دین اسلام عمر خود را در طلب فرا گرفتن علم و دانش و نشر آن در میان مردمان سپری کرده مجاهدی توصیف کردهاند که یک درجه از مقام انبیاء پائینتر است. [40]
جهاد نیز به مثابه هجرت، به ظاهری و باطنی یا جهاد اصغر و اکبر تقسیم میشود.
مقابله با دشمنان دین وکسانی که بخواهند انحرافی در دین ایجاد کنند جهاد اصغر و مجاهده با نفس اماره و هوا و هوسهای نفس جهاد اکبر نامیده میشود.
ابن عربی درباره جهاد اصغر میگوید. در جهاد اصغر انسان میتواند یک شبه از جان خود بگذرد و آن را در راه محبوب متعالیش نثار کند ولی جهاد اکبر که مبارزه با هواهای نفسانی است بسی دشوارتر و دائمی است. خواستههای نفسانی همچون تیرهایی هستند که دائم انسان را مورد اصابت قرار میدهند و دشمن در نزدیکترین نقطه انسان قرار دارد. و هر لحظه او را از هجرت و جهاد باز میدارد.
او در وصایای خود درباره جهاد اکبر[41] مینویسد: برتو باد جهاد اکبر و آن را مهمتر و دشوارتر از جهاد اصغر و زیر بنای آن میداند و مینویسد:
"جهاد النفس اعظم من جهاد العدو لان الانسان لا یخرج الی الجهاد العدو الا بعد الجهاد لنفسه و جهاد العدو قد یقع من العبد للریا و السمعه و الحمیه جهاد النفس امرٌ باطن لا یطلع علیه الا الله کالصوم فی الاعمال. [42]
وی به سخن خداوند[43] استناد میکند که فرمود با دشمنان کافری که مجاور شما هستند کارزار کنید یعنی توجه میدهد که بزرگترین و نزدیکترین دشمنی که باید با او کارزار کرد، هواهای نفسانی است و کافرتر از او نسبت به انسان وجود ندارد؛ زیرا نفس انسان در هر دمی که از نعمت الهی برخوردار میشود آن را کفران و ناسپاسی میکند. او بر این باور است کسی که به چنین جهادی موفق شود خواهد توانست به جهاد با دشمنان بیرونی هم موفق شود که خداوند درباره آنها فرموده زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
او به حدیثی از پیامبر (ص) اشاره میکند که فرمودند: در جهادی که بر انسان واجب شده معین است که ترک کننده آن گناهکار شمرده میشود. بنابراین انسان عالمی که همواره خودش را اندرز میدهد و از دینش حفاظت میکند پیوسته در جهاد دائمی است. در توضیح این مطلب با بیان تفاوتی میان اراده انسان با اراده خداوند به ضرورت جهاد اشاره میکند و میافزاید: نفس انسان مانند خداوند دارای اراده است ولی تفاوت در این است که خداوند عین اراده و مطلق اراده است و چیزی وجود ندارد که مانع اراده او شود. ولی نفس انسان نه مطلق اراده است و نه عین ارادهاش است. بنابراین انسان با وجوه دیگری که دارد میتواند خود را از بندگی نفس اماره که او را به سوی هوا و هوس دعوت میکند، برهاند. و این کار به جهادی دائمی نیازمند است تا از بندگی نفس به بندگی حق نائل شود. از این رو عالی همتان و سالکان ارزو دارند تا به مقام عارفان ملحق شوند تا اراده انها همان اراده حق باشد.[44]
وی عبادتی مانند نماز را محاربه و جهاد با نفس میداند که نمازگزار تلاش میکند از بندگی نفس رها شده و بنده و عبد رب گردد. نامگذاری محل نماز را به محراب -محل محاربه- شاهدی بر گفتار خود میداند که نمازگزار با نفس اماره خود در کارزار است.[45]
سید حیدر آملی عارف شیعی به آیه "والذین جاهدوا فینا لنَهدیَنهُم سُبُلَنا (عنکبوت 69) استناد کرده و متذکر میشود جهاد وکوشش، مقدمه بهره گرفتن از هدایت الهی و وصول به راههای حق است و کمال عارف سالک به واسطهی ریاضت، تقوا و مجاهدت و طی مراحل حاصل میشود . [46]
میبدی در تفسیر آیه فوق مینویسد:
خداوند میگوید کسانیکه ظاهرشان به زیور مجاهدت آراسته است ما باطن آنان به مشاهده حق زیور میدهیم.
سپس از سه مرحله جهاد و ثمرات و پیآمدهای آن یاد میکند و میگوید:
اول، جهاد در باطن یعنی مبارزه با نفس و هوای نفس است و نتیجه و ثمرهاش وصل چنین مجاهدی به محبوب متعالی است.
دوم، جهاد در ظاهر یعنی مبارزه با دشمنان دین و کافران زمین است، نتیجهاش بهرهمندی از رحمت حق تعالی است.
سوم، اجتهاد و کوشش در اقامه دلیل و حجت برای بیان حق و حقیقت است و حاصل چنین مجاهدهای برخورداری از عصمت است. بشرط آنکه همه این سه مرحله در راه خدا و برای خدا باشد تا به خلعت هدایت نائل شود و خداوند هم میفرماید چون هدایت دادم با وی باشم و وی با من باشد. [47]
نکته مهم در فرهنگ اسلامی توجه به ضرورت انواع هجرت و جهاد و پیوستگی آنها با هم است. بدین ترتیب که نباید پرداختن به مبارزه با نفس و ریاضتهای عارفانه (جهاد اکبر) انسان را از جهاد اصغر (مبارزه با دشمنان دین) و یا جهاد اصغر او را از جهاد اکبر که اساس و بنیان و شرط صحت جهاد اصغر است باز دارد. هر دو در این نگاه مکمل و لازم و ملزوم یکدیگرند.
نتیجه آنکه:
هجرت و جهاد دو رکن از ارکان اسلام و سازنده تمدن جاودانه اسلامی است. دین اسلام با هجرت مهاجران گسترش و رونق یافته است. در قرآن کریم از دو نوع هجرت و جهاد صوری و باطنی یاد شده و مهاجران به شرط داشتن ایمان به خدا مورد ستایش واقع شدهاند. هجرت در لغت به معنای انتقال از مکانی به مکانی دیگر است و جهاد به معنای کوشش و نیز به معنای کارزار و قتال آمده است. در فرهنگ دینی بر هجرت صوری نیز تأکید شده که مهاجر به منظور رهایی از ظلم و سلطه کافران و یا علو کلمه الله بر کفر کافران و یا نشر عقاید توحیدی هجرت کند. در نگاه عارفان اولین انحراف و استثمار از جانب نفس انسان آغاز میشود و بر انسان لازم است تا با کوشش و جهادی مستمر (هجرت انفسی) خود را از حصار و سلطه نفس برهاند تا هم خود از آزادی اجتماعی و آزادی معنوی بهرهمند شود و هم دیگران را بسوی کمال و تعالی راهبری و راهنمایی کند. چنین انسانی اگر به کارزار و قتال با دشمنان دین هم میپردازد، خردمندانه عمل میکند و مبنای عمل او محبت و خیرخواهی و پاک ساختن جامعه از نیروهای مزاحم برای رشد و شکوفائی مردمان خواهد بود. بدین ترتیب برای ساختن و یا استمرار تمدن اسلامی لازم است به دو عنصر هجرت و جهاد و پیوستگی این دو با یکدیگر از منظر عرفان اسلامی توجه و عنایت شود که جامعه از هرگونه خودسریها، ناامنیها و اجحافها به اسم دین مصون بماند.
[1] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1/ ص 581. تهران، انتشارات صدرا، 1383
[3] . غفاری قره باغ، 1397ب: 65
[4] . صحیفه امام، ج 8، ص 462 و ص 144 و موسوعه 50:1392 ص 135
[5] . عضو ارشد مرکز اخلاق و سیاست عمومی آمریکا
[6] . به نقل از کتاب معنویت و دین برای استدلالهای ناسازگارگرایان، سید احمد غفاری قره باغ، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، 1397، ص 17
[7] . که فرمود: نحن اقرب من حبل الورید، سوره ق، آیه 16
[8]. علی شریعتی، کتاب هجرت و تمدن ص 27، چاپخانه حیدری بیتا
[9] . ابوبکر محمد ابن احمد بن عبدالله بن حاتم طائی مشهور به ابن عربی از عرفای به نام قرن ششم هجری قمری است. در رمضان سال 560 هجری قمری مصادف با هشتم ژوئیه 1165 و به یک اعتبار 7 آگوست 1165 میلادی در شهر مزسیه یکی از شهرهای اندلس (اسپانیا) در خانوادهای با تقوا و اهل علم متولد شده است. وی به شیخ اکبر و محیی الدین و ... شهرت دارد.
[10] مرتضی مطهری، آزادی معنوی، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یکم، 1379، ص 169
[12] . الفتوحات الکیه، ج 2، ص 267317
[13] . سفینه االبحار ج2،ص697 المهاجر
[14] . روح الله خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه ص41 صحیفه ج ص
[16] . رک دانش مسلمین ، محمد رضا حکیمی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی بی تا ،ص45
[17] . امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، نامه 31
[19] . رک، محمد رضا حکیمی، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا ،صص 74-57-77
[20] . ابن عربی، فتوحات چهار جلدی، ج4 در قسمت وصایا، ص456، انتشارات مکتب التحقیق بدار التراث الاسلامی
[21] . تفسیر ادبی عرفانی، اثرخواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار ، ج1 ص88
[22] . فتوحات چهارجلدی ج 4 ص456
[25] . مولانا جلال الدین، رومی، مثنوی 3/447
[26] امام و ابن عربی قوام عالم را بر عشق استوار میدانند وحرکت عالم را حرکت حبیه مینامند.
[28] . امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص118-119
[29] . مرتضی مطهری، آزادی معنوی، انتشارات صدرا ،1379،
[31] . صحیفه امام خمینی، ج 2، ص196.
[33] . تصنیف غررالحکم ص52
[34] . عزالدین نسفی، ورای عقل طوری داند انسان که بشناسد بد و اسرار پنهان
[35] . عزالدین نسفی، انسان کامل، ص13
[36] . افزون بر سخنرانیها میتوان برای اطلاع بیشتر به شرح چهل حدیث و شرح جنود عقل و جهل و آداب نماز و سرالصلوه ایشان مراجعه کرد.
[37] . تفسیر ادبی، عرفانی کشف الاسرار، ج1، ص88، چاپ و انتشارات اقبال، نگارش حبیب الله آموزگار 1371، اثر خواجه عبد الله انصاری
[38]. در ص 37 در ذیل فراز اللهم انی اسئلک من نورک بانوره و کل نورک نیز "مهاجر را تعریف میکنند و مینویسند:
اعلم ان من اجل مایرد علی السالک بقدم المعرفه الی الله من عالم الملکوت و اعظم ما یفاضُ علی المهاجر من القریه الظالم اهلها من الحضرت الجبروت و اکرم ......
[39] . قرآن کریم، بقره، آیات 217-218
[40] . منیه المرید، شیخ زین الدین شهید ثانی به نقل از کتاب دانش مسلمین، محمد رضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا، ص13
[41] . و علیک بالجهاد الاکبر و هو جهادک هواک فانه اکبر اعدائک و هو اقرب الاعداء الیک اللذین یلونک فانه بین جنبیک ..... ابن عربی، فتوحات مکیه، ج4 ص459.
[42] . ابن عربی، الفتوحات مکیه، چهار جلدی، ج1 ص467
[43] . یا ایها الذین آمنوا قاتلو الذین یلونکم من الکفار (توبه 123)
[46] . سید حیدر آملی، جلد دوم کشف الاسرار، ص217
[47] . تفسیر ادبی ،عرفانی کشف الاسرار ج 2ص 217 چاپ و انتشارات اقبال ، نگارش حبیب الله آموزگار 1371، اثر خواجه عبد الله انصاری